پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ساده بگویم:«گاه تمام توان تنم برای این حجم از درد،در مقابل صبر من زانو میزند»...
شبهای قدر صدات زدم و گفتم: یا انیس من لا انیس لهالان میگم یا ملجأ من لا حول لهم ولا قوةبه مهربونی پناهگاه حضورتدر زمینسخت نیازمنیدم....
مثل یک ایرانیکه میون۱۹۵ کشورعشق به وطنش را با تمومسختی ها به همه چی ترجیح میدهدوست دارم....
تو چقدر میان اینهمه اگرباید شعر قیصر امین پور منی....
خدایا؛برای قلب هایی که فقط تو رابا بغض آرمیده در گلویشان صدا میزنندبا تپش های خسته قلبشان دوستت دارندو جز بغل و آغوش توپناهگاهی ندارند.گشایشی عطا کن که تو تنها امید رها شدن از درماندگی آنهایی....
بزار هر کی خواست برهوجودت لیاقت آدمی را داره کهخودش به کنار تو بودن اصرار کنه....
مرکز۱۱۵سیوت کردم؛چون هر وقت ناراحتم،هر لحظه که اوضاع جسمی و روحی مناسبی ندارم،حالم اورژانسیه،با کنار من بودنت خیلی خوب مداوا میشم!!.. اصلا تو، فوریت های پزشکی منی....
زیر لب زمزمه میکنم«توکلت علیک فی کل الامور»و قلب پر دغدغه ام از فردایی که ازش بیخبرم روبه خدایی که از همه سرنوشتم باخبرهمیسپارم....
به انگلیسی میگن:i miss youبه عربی میگن:انا اشتقت لکبه فارسی میگن:دلم واست تنگ شدهولی جدا از اینا، من به زبان خودم میگمعزیز جآنم؛اگه به داد تاری نگاه خسته من نرسی،طبق تجویز چشم پزشک دچار کوری بدتر از یعقوب میشمو دیگه هیچکسو نمیبینم....
آدم عاشقبرگر های کوچولو با گوشت سی درصدتو خیابون های خزانه رابه استیک های هفتصدتومنی اندرزگو هم ترجیح میدهمهم دلش با کی و کجا باشه:)...
تو جهان مخفی منحنی لبات کلی توت فرنگی به چشم میاد که با نور ماه شب چهارده چشمات هارمونی قشنگی ساخته شده...
گاهی برای تمام چیزها دیر میشودکسی نمیداند کدام عابرپشت باجه تلفن جا ماندو کسی دیگر نفس نمی کشید که جواب تلفن را بدهدو باران همچنان و همچنانبارید...
جرم کرده امو به سوی مرزهای توتبعید شده ام دیارم چشمانتو تنت وطنم میشود...
برای کسی چشمای قشنگت را بارونی کنکه تو سی سالگیتبرای خنده هایی که برای تو ساخت احساس خوشبختی کنینه اینکه بابت اون روزهاآه پشیمونی بکشی...
قسم به صدای نفس های خاموش میانبرگ های سبزلا به لای همین آینه های به بهار نشسته زندگی از نو شروع میشودنگران زرد رنگی های نیامده نباش...
فرشته مرگ امروز سراغ آدم های دیگه رفتو خدایی که از روزهای خوبش نا امید هستیمبه من و تو دوباره بیست و چهار ساعت فرصت زندگی دادحداقل با طلوع دوباره ات ثابت کن لایق این نفس کشیدن بودی...
من اونقدر دوست دارم که هر وقت داشتی از چشمام سقوط میکردیقلبم رو پنجه هاش ایستاد و قبل از افتادنت بغلت کرد برای همینه که تو گوشه نشین قلبم شدی...
لن أعانق صورتک فی یوم آخر لأننی أعلم أنک ستستلقی بجانبی ذات لیلة وفی تلک اللحظة سأقبل جبینک.***یک روز دیگر عکست را در آغوش نخواهم گرفت چون می دانم یک شب کنارم دراز می کشی و در آن لحظه پیشانی تو را می بوسم....
اخم که میکنیتداعی میشود برایم قهوه قجریهمانقدر تلخ میشویو به همان اندازه خواستنی!!!آریپینه میان ابروانت دلبرانهاهل قاجار من است...
لم اراک ووقعت فی حبک لا اعرف کیف اشعر حالما اراک عندما اکون هذه الایام اصاب بالجنون واموت.زینب امیری...
لبخند زدیو بهار از کوچه های قمصر کاشانبا عطر بهار نارنج های شیرازبه وقت اردیبهشت دوباره تحویل شد 🌱🤍زینب امیری...