پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
پس از توفقط یک مجروح شیمیایی امیک مجروح جنگیگاهیخیس عرق صدای آژیر میشنومگاهیفرار میکنم ، سنگر میگیرماز همه میترسممبادا اسیرم کنندبی صبرانه منتظرمپایم را روی مین بگذارمو مفقودالاثر شوم ....
دیر رسیدمکادر بسته شده بودصدای شاتر پیچید به نگاهمسعی کردم طبیعی باشمکه مثلادیدنِ دوباره ات ساده استفلاشِ بعدی مچم را گرفت:دو چشم تار و لبی لرزیدهعکاس نتوانست آرامشان کندمرا برید از گوشه ی خاطرات تووحواسش نبودروی شانه اتچهار انگشت کوچک،جا مانده...
این لبخند بر لب منرژ «بورژوا» نیستمژه هایم طبیعی برگشته اندرژ گونه نزده امبرق چشمانم نیزدر چشم هیچ رقاصه ای پیدا نمی شودوقتی برویچراغ ها خاموش می شوندو سیندرلایتشستن زمین رااز سر خواهد گرفت....
مادر بزرگاردیبهشت ماه در خیابان پهلویدوره کشف حجاب عاشق شددایی سیاوشاردیبهشت ماه در خیابان مصدقوقت بگیر و ببند عاشق شداردیبهشت آمده؛دیر یا زود من همدر خیابان ولی عصر عاشق می شوم!...
فریاد کشیدمانند مردی ناامیدپیش از انداختن خود به آبو به زندگی ادامه دادمانند زنی ناامیدپیش از انداختن خود به آب...
پیرزنی شومآلزایمر بگیرمزنگ بزنمانگار که پسرم هستیبگویم چقدر دلم برایت تنگ است......
نصف قلبم رابه مردی دادمکه در شلوغی گم شد.نصف دیگرشبه هیچ دردی نمی خورد!...
آراممشکل تورهای کتان لباس های خوابشکل یک آباژور کم نوردر سالنی متروکآراممشکل چمدان لباس های زمستانیشکل یک رومیزی که هزار باردر ماشین لباس شویی شسته شدهروی بند خشک شدهروی میز پهن شدهآراممشکل مدادهای سفید مدادرنگی هاآراممو به اشک هایم کاری ندارم....