سه شنبه , ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
سال های متمادیِ کشنده ای را سپری کرده ام تا با نورِ مَه راستین، چراغ خموش دلِ چرکین خویش را روشن کنم. صومعه ای درویشی، کنجِ قلبِ بیمار و رنجورم ساخته ام تا بلکه با وجود این نیک کردار، در بطن خویش از پیرایش های مادیِ این جهان، رهایی یابم.طارونی را بر تن می زنم و با گام های آهسته، پا بر خانقاه دِل می گذارم. آنچنان میل به بوسیدن رُخ خیالیِ معبود خویش را دارم که مانعِ بر سر راهم را نمی بینم. بازدارنده ی بزرگی که همانند صابوته ای فتنه گر، مانع وصال ...