پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
انگشت به انگشتو رگ به رگ دستانت را سپاسگزارمکه در روزگار آوارگی خانه ی من بودندو به وقت توفان سرپناهمو آن گاه که میهنم رااز زیر پایم بیرون کشیدند، دستان تو وطنم شدند.هر کجا دستانت را دیدیسلام مرا برسان. ...
ما آدمها همیشه به یک سرپناه نیاز داریمسرپناهی که حال دل مان را خوب کندمثل بستن دکمه های پیراهن کسی کهمیرود برای آینده تو عرق بریزدیا کسی که با قند لبخندتبرایت چای می ریزد ...جمله دوستت دارم و مراقب خودت باش می تواندبزرگ ترین سرپناه یک انسان باشد...
خداست آنکه خودش هست سرپناهِ کسیخدای باخبر از قصّهی گناهِ کسی.فدای چشمِ خطاپوش و مهربانِ خداکه مانده خیره به پروندهی سیاهِ کسی.همان دقایقِ اوّل... همان شروعِ دعاگذشت مثل همیشه از اشتباهِ کسی...
پدر که نباشدمادر همدم نداردپسر همراهو دختر سرپناه...