پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
هر وقت خواستی ازدواج کنی و این به سرت زد که زندگیتو با یکی به جز خودت ادامه بدی ...به این فکر کنهمین قدر که الان دوسش داری چون شور عشق تازه تو وجودت جوونه زده و حسِت نابو تازس ،چی تو وجودش داره که ده سال دیگه که این شور ِ این ذوق ِ انقدر تازه نیس و کهنه شدهاین رابطرو سر پا نگه داره ...چی تو وجودش هست که ده سال دیگه میتونه عاشق تر از امروزت کنه ؟چشماش ؟موهای لختِش ؟بدن ِ خوش فرمش ؟پولش ؟شغلش ؟؟یا دستاش ؟حرفاش ؟خنده هاش ؟مهر...
همین که کنارم باشیامن میشود دنیا..کنارت زمان طلا میشود!!نبض دنیا خوب میزندکنارت دنیا محتاجِ جمله یِ دوستتدارم میشودلب به بوسه وادارو آغوش به تب دچار میشودکنارت حال ِمن دیوانه خوب میشودکنارتجهانم جور ِدیگریستقانونش را چشمانت مینویسدو من کنار ِتو و چشمانتقانونمند ترین آدم دنیا خواهمشد..!!...
وای به حالِتاناگر دُختری بُغضش را به جای گریهبخندد .. کارتان تمام است ..!دیگر او سنگی شده است ،با نقاب فرشته ..!دیگر کارتان تمام است ... ...
این روزها که کمبود رفاقت داریم،تو رفیق خوبی ماندی وگذاشتی رفیق خوبی برایت بمانم...خودمانی بگویمرفاقت یعنی چترِ بالای سرش شوی وقتی بلا میبارد بر سرش، یعنی وقتی بلند بلند از ته دل میخندد بایستی در کناری و کیف کنی از دیدن خنده هایش،یعنی با دست به تو اشاره کند که بیا کنارم یعنی تو رفیقی تو شریک غم و شادی بودی، یعنی درد که دارد بفهمی، از نگاهش حرفهایش را بخوانی...رفاقت یعنی فارغ از جنسیت رفیقَت هرچه هستو هر آنچه باید باشد تو هوایش را داشته...
"تو پاییز نه بیاید نه بریدرفت و آمدتونو بزارید واسهفصلهای دیگهاصلا حالی به حالیه این فصل انگارتو این فصل اگه تو زندگیه کسی میایدواسه همیشه میشید گوشه ای از زندگیش ،حتی اگه نمونیدتو پاییز هم دیگرو تنها نزاریدروزی هزار بار میمیره اونی که تنهاش گذاشتید انگار قاب کردید خاطرات و جلو چشمش...تو پاییز نه برید نه بیایدرفت آمد نکنیدشوخی که نیست فصل دلبر خداستهر طرفش هر هواش یاد یه فصل و یه خاطره میفتیتو پاییز با رنگاش با بارو...