شنبه , ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
این محبت است که یک طفل را با یک زن پیوند مادر پسری می بخشد نه شیر که یک زن به یک طفل می دهد چون اگر این طور بود تمام (گاو) ها بالای بشر حکم مادری داشتنخ.نواندیش...
روزی رهامیشوم زین بند این روزگار...زین خنده های ضجه وار لبخندروزگار...چندی دیگرکه میروم...به طعنه خواهم خندید...به این بازی دروغین هنرمند روزگار...چندیست اسیریم دراین قاب و این نقاب...غافل که به بندمیشود...دلبندروزگار..ازگریه ی نخستین هر طفل نو ورود...پیداست که تلخ مزه است.. این قندروزگار!...
ز شرم او نگاهم دست و پا گم کرد چون طفلیکه چشمش وقت ِ گُلچیدن به چشم باغبان افتد...
وای از غم هجران و/ازدرد پریشانیای نجمه بزن ناله/قاسم شده قربانیاین طفل دلاور/گردیده زمینگیراز ضربه ی سنگ و/سرنیزه و شمشیرواویلا واویلا......