سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
دلخوش منم به بوی تو پیوسته و مدامعالیجناب عشق تو را سایه مستداماعظم کلیابی بانوی کاشانی...
ای عالیجناب عشق به یک آغوش گرمبا طعم بوسه مرا مهمان کنتا رود صبحدر شریان بخواب رفته شهرسرود "زنده باد عشق" را سر دهد...
یک روز آخر میرسیعالیجناب عشقیک روزمثل نوشداروبه همان دیری...
همیشه با خودم فکر میکنممگر میشودتو باشی و من خوشبخت ترین زن دنیا نباشم....مگر می شود؟و نگاه میکنمبه راه دور و درازی که باهماز سر گذراندیمو به جاده ای که پیش روی ماسترفیق لحظه به لحظه و مدامهمراه تلخ و شیرین روزگارفقط باش همین.....جانم باشعالیجناب عشقاتفاق قشنگ مردادیخوب شد اتفاق افتادیپ.ن۱:نبض زندگیم را در دست گرفتهچشمهای تا همیشه روشنت ...من دلم روشنست به فردا مادامی که خورشید از آسمان کهربایی نگاهت بر من نو...
دارد به پایان می رسد این شاعرتیریمانند کبریتی که سمت باد میگیرییک روز آخر میرسی عالیجناب عشقیک روز مثل نوشدارو باهمان دیرییک روز شاعرها به دنیا حکم می رانندانا فتحناکبدون خون و درگیری...
هنوزم همبهانه ی بیداریِهر صبحِ منے...عالیجناب عشق️...