شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
پاییز نام دیگر خداست!برای مردمان بی مهر و محبت،تا که دریابند آدمی هرچه قدر هم جوان و سرحال باشد روزی فریاد کهولتش برخواهد خواست همچون برگریزان درختان... شعر: غمگین خدرترجمه: زانا کوردستانی...
هرگز سکوت نکن!تا که شهد سخنان شیرینت، قاطی چای تلخم شود!چونکه صدایت، سرسبزی و آبادی دل من است باور کن، ایامی که صدایت به مهمانی گوشم نمی نشیند چنان دلتنگ می شوم که چون پرنده ای غمگین بی هدف و سرگردان، به پرواز در می آیم آنقدر که تمام آسمان جوابگوی پر پروازم نخواهد بود. شعر: غمگین خدرترجمه: زانا کوردستانی...
می دانم که روزی، باز می گردی،تنها به صبر ایوب نیاز دارم تا آن زمان!چونکه زمان، سکوت را از بین می بردسخن ها را در خود پنهان می کند سختی ها را پایان می دهد،چون ذره ای هم گفتگو ارزش ندارد.شعر: غمگین خدرترجمه: زانا کوردستانی...
از زمانی که تو رفتی، از ابرهای آسمان هم، سکوت می بارد!باشد! تو با من قهری،پس این قهر و سکوت ابرها از کیست؟!شعر: غمگین خدرترجمه: زانا کوردستانی...
ما گذشته شده ایم! دیروز،زخم امروزمان است!عمیق و خونین!بر پیکر فردایمان...شعر: غمگین خدرترجمه: زانا کوردستانی...