سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
این گونه بود که آفریده شدند: یک آه در گلوی جهان گیر کرده بود، جهان عطسه کرد و گرد از زمین، دور شد کوه پدید آمد. آسمان خمیازه کشید ابرها آغاز شدند. باران روی زمین راه می رفت و از جیبش گل می چکید. خورشید لباسش را تکاند و درختان روییدند. باد خواب بد دید و به زمین چنگ انداخت صحرا شکل گرفت. برف گونه ابر را بوسید و «مه» نمایان شد. آتش لباسی از خاک برای مهمانی دوخت به نام جاده. اما اقیانوس ها دست ساز دست سازند. مرغوب و ماندنی..اقیانوس ها، به مرور ز...
اجازه دارم دست وقتتان را بگیرم؟ شما که سرتان بلند است از عشق... شما که با یک گلِ لبخندتان بهار می شوند همه... به من بگوییدباران ببارد و آسمان شب نوشیده باشدو ابرها مست از خانه بیرون زده باشندتکلیف ماه چیست؟ستاره ها یخ های جامی هستند کوچک و منظم که آسمان نوشیده تا باد در باد، موی پریشان بخرد برای تقویم.و ماه تکلیفش معلوم تر از این نمی تواند باشد که «خورشید بار» بنویسد پاییز....
پاییز فصل بی آزاری است. نه خیلی گرم نه سرد. اجازه می دهد خودت باشی، شبیه خودت لباس بپوشی، فرصت می دهد به بهانه سرما بلمی در آغوش او یا حتی کت را سردوش کنی. پاییز فرصت می دهد بلد شوی لبخندهای کش دار تحویل دهی و در بخار حرف هایت پنهانی زمان معامله کنی. شاید به همین دلیل است که همه عاشق پاییزند و با شروعش سهم عمده ای از مردم می گیرد. اما من پاییز را طور دیگری دوست دارم. پاییز را به خاطر شال گر دن های مسئولیت پذیر، کفش های تا ساق آمده، بادهای موسمی ب...