پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
من به یک رابطه ی مُرده دچارم بانومن به یک عشقِ قسم خورده دچارم بانو.تو به آن آدمِ مشغول به لبخند و شرابمن به این آدمِ افسُرده دچارم بانو.عشق یک باغِ گلِ تازه و سرخ ست ولیمن به دشتی گلِ پژمرده دچارم بانو.به اتاقی که هوایِ غزلش را هرشبعطرِ پیراهنِ تو بُرده دچارم بانو.دیگر انگار خبر از منِ مغرور که نیستزخمی و خسته و آزُرده، دچارم، بانو.سهمم از عشق فقط اشک، نمیفهمی توبه غمی که به تو نسپرده دچارم بانو.بعد عمری به هم...
نصف پاییز هم گذشت،شبیه عمرمان.شبیه خیلی چیزهای دیگر که نصف و نیمه مانده است.مگر آدمچقدر می تواند عمر کند؟مگر پاییزچقدر می تواند کوتاه بیاید؟مگر توچقدر می توانی نباشی؟مگر منمگر منمگر من ...چقدر تو را دوست دارم !؟...
حال خوب را هیچکس نمیتواند بخرد.حال خوب را هیچ فروشگاه بزرگی نمی فروشد.حتی اگر اجناسش انقدر مرغوب باشد که نتوانی سمتشان بروی. .حال خوب یعنی دلت خوش باشد. حال خوب یعنی پاییز باشد. حال خوب یعنی درختان را با رنگ های مختلف رنگ آمیزی کرده باشند، .روی ابرها بایستی و پشت کنی به همه ی آن چیزهایی که نمی گذارند بخندی...حال خوب را نمی توان خرید اما می توان ثبت کرد....
ما بنده ی احساساتمان هستیم نه اعمالمان.باور کنید احساس ما آدم هاست که مدام در گوشِ کارهایی که انجام میدهیم پِچ پِچ می کند و راه را نشانش می دهد.احساسِ ماست که در تابستان، به ما دستور می دهد بنشین و برگ های سبزِ درختی که روبروی پنجره ی اتاق ماست را ببین و کیف کن.این احساسِ ماست که در پاییز، ما را بلند می کند، به کوچه می فرستد تا همان برگ های سبزی که دیدنشان حالمان را خوب می کرد را لگد کنیم و از صدای خِش خِشش زیر پایمان لذت ببریم.پنجره ای ...
من با چیزهای ساده خوشحال می شومبا کارهای کوچک، اتفاق های پیش پا افتادهخوش حالی خوشحالم می کندحال خوب را دوست دارم، خندیدن زیاد را دوست دارم.دلم غش می رود برای اینکه بی پروا کنار خیابان برقصی در حالی که آهنگی شاد رو برات اجرا می کنم...بغلم کنی و بی درنگ دستانت را دورم حلقه کنیمی دانی از چه چیز حرف می زنم؟از چیزهای معمولیهمین هایی که ما نداریم...
جمعه های مهرماه را باید بَغل کرد، بوسید و دَستهایَش را محکم فشُرد، دقیقا مثلِ دیدنِ ناگهانیِ دوستی در خیابان، دوستی که سالهاست از دوران دبستان و راهنمایی ات ندیدی اش.حسی که چشمتان را دُرشت می کند و لبهایتان را می خندانَد.ناخودآگاه می گُذری از اینکه شاید این دوست قدیمی در زنگ های تفریحِ شلوغِ دبستان، ساندویچش را با تو قسمت نکرد، می گُذری از اینکه هنگام امتحان ریاضی سوال هشت را به تو نرساند، می گُذری از همه ی کدورت های پیش پا افتاده که خیلی سا...
حال خوب یعنی دلت خوش باشد. حال خوب یعنی پاییز باشد. حال خوب یعنی درختان را با رنگ های مختلف رنگ آمیزی کرده باشند، روی ابرها بایستی و پشت کنی به همه ی آن چیزهایی که نمی گذارند بخندی..حال خوب را نمی توان خرید اما می توان ثبت کرد....
یک نفر در آشپزخانه می خندد؛یک نفر در سنگر؛کَسی در تاکسی؛کَسی هم شاید در خیابانی شلوغ که یادِ خاطره ای شیرین، لبخند را مهمانِ لبهایش می کند.فردی در زندان؛فردی هم آزاد.آدم ها فرق می کنند؛مکان ها و زمان ها هم.اما چیزی که مطمئن هستم این است،همه وقتی که می خندند؛زیباترند....
من برای دوست داشتن آدم های دور و برم دنبال چیزهای عجیب نمیگردم.یک نگاه عاشق، یک قلب نگران ، یک دست نوازشگر و یک پای ماندن برایم کافی ست. ....
حالِ دلتان که کوک باشد آن روز، روز عشق است. دنبال اسمی برای روزهایتان نگردید. دنبال بهانه نباشید تا به کسی که دوستش دارید بفهمانید، دوستش دارید.باور کنید دوست داشتن با بهانه فقط و تنها فقط رفع تکلیف است. باور کنید دوست داشتنی که دنبال روز و زمان مشخصی باشد، اسمش ابراز عشق نیست، انجام وظیفه است.من فکر می کنم که روز عشق، هر روز زندگی ست. هر روز با هم بودن است. تمام روزهایی که بی خیال، بی هدف و بی عشق می گذرد را دریابید. تمام روزها... همه روزهای...