شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
نسترن بیگانه شد با دردِ منمن خطاهایش ندیده رد شدمعاقبت چیزی که از این عشق مانداین منم که کاملا مرتد شدمشیمارحمانی...
بهار آمدهسبد سبد گل سرخ و سپید آوردهپیام شادی و لطف و نوید آوردهبرای خاطر دلدادکان هرچه زیباییدوباره غنچه ی مهر و امید آوردهبه زیر نم نم کوه و دشت و دمنچنار و نسترن سرو و بید اوردهبهار آمده پاشو، ببین که پشت درپیام روشنی از فصل عید آوردهدوباره قاصدکی مژده رسیدن رابرای او که دلش می تپید آورده...
زندگی بوی خوش نسترن استبوی یاسی است که گل کرده به دیوار نگاه من و توزندگی خاطره استزندگی دیروز استزندگی امروز استزندگی آن شعری است که عزیزی نوشته است برای من و توزندگی تابلو عکسی است به دیوار اتاقزندگی خنده یک شاه پرک است بر گل ناززندگی رقص دل انگیز خطوط لب توستزندگی یک حرف است، یک کلمهزندگی شیرین استزندگی تلخی نیستتلخی زندگی ما همچو شهد شیرین استمن و تو می دانیمزندگی آغازی است که به پایان راهی استزندگی آمدن و بودن و...
یارم به یک لا پیرهن / خوابیده زیر نسترن/ ترسم که بوی نسترن / مست است و هوشیارش کند......