شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
در قلمرو پرده های نقره ای و رویاها،مردی زندگی می کرد که چهره ای غمگین داشت،جیمز دین، آه چقدر غمش می درخشد،معمایی از مالیخولیا عالی.در سیاه و سفید، چهره او می درخشید،اثری محو نشدنی بر نسل بشر،با چشمانی که رازهایی نهفته است، در اعماق ناشناخته خود،روحی بسیار مضطرب، قلبی که نشان داده نشده است.آه، شورشی که در جان او شعله ور شد،نگاهش، پنجره ای به سوی ذهنی رنجور،هنرمندی آشفته، به دنبال آرامشی برای یافتن،در شخصیت هایی که او به تصو...
عزت الله مهرآوران:من با درد به آگاهی رسیدم؛ با غم و اندوه به وجود شادی آگاه شدم. شادی را خوب شناختم و از آن حفاظت کردم ،مسیر زندگی من همیشه پر از تجربه بوده و بایگانی ذهنم سال ها تجربه را در خود ذخیره کرده است. عزت مهر آوران عزیز و دوست داشتنی بدرود به راستی که مهرآور و مهربان بودی روحت شاد و یادت مانا...
بعضی ها آن قدر زلال هستند مثل آب و آن قدر شفاف مثل شیشه، شیشه هایی بی لک که این شفاف بودن همه چیز را نشان می دهد جز شیشه را.فردوس کاویانی هنرمند توانای تئاتر و سینما، آن قدر شفاف بود که در چشم ظاهربین دیده نشد اما حضورش در حافظه هنر جاودانه است اگر چه این روزها در دوران بیماری به سر می برد و چه خوب که فراموشی، مجال دیدن این روزها را از او گرفته است. شاید ما را به یاد نیاورد اما به یادش هستیم و ایستاده به احترام سال ها خاک صحنه خوردن کلاه از س...
آن افسانه فمینیستی وجود داشت که ما می توانیم همه کارها را انجام دهیم. فکر نکن من بتوانی...
من در طول مرد عنکبوتی یک مربی داشتم و متوجه شدم که وقتی وزنه های سنگینی را روی سرم می گیرم خشم عمیقی دارم. هر عصبانیتی خاموش که در وجودم باشد ، آنجاست که بیرون می آید. این نوع کار کردن من نیست که بخواهم انجام دهم....
من روی زمین بوده ام و دلم گرفته بود. نمی دانم چگونه می خواهم بلند شوم. اما من فقط وقت گذاشتم...
آقاى پور حسینى عزیزم...همیشه درخشان و حرفه اى...جنتلمن و بى ادعا...به دلیل کرونا از دست ما رفت...چقدر خشمگینم از این روزها،از این بیمارى...چقدر خسته ام از این اوضاع...نگویید روزهاى خوب مى آید...آدم بدون بزرگترها و عزیزان و قهرمانها و فرهیختگانش روز خوش را میخواهد چه کار...؟این زندگى بى مزه و لعنتى فقط به درد تمام شدن میخورد...شمایانى که به هر نحوى به گسترش بیمارى دامن زدید و یا وظیفه تان را در قبالش درست انجام ندادید و یا تعلل کر...
رضا بابک :خیلی خیلی متأسفم که تمام دوستانم مثل برگ های درختان در فصل خزان می ریزند و از دست می روند. من و پرویز هم همکلاسی بودیم و هم دوست دیرینه.پرویز پورحسینی انسان شریف، با شخصیت و بازیگری با گذشته درخشان بود، تأکید کرد: اگر از من بپرسید نمونه و الگوی انسانیت و شرافت کیست پاسخم به شما این است؛ «پرویز پورحسینی». اگر بپرسید نمونه و الگوی بازیگری برایم کیست باز هم پاسخم این است؛ «پرویز پورحسینی». پرویز علاوه بر اینکه انسان شریفی بود، با...
فکر می کنم نظر دقیق من این بود که اگر بوش پیروز می شد زمان خوبی برای ترک ایالات متحده بود. من لزوماً قصد ترک ایالات متحده را ندارم....
من عاشق کارم هستم. من سه سریال موفق داشته ام و می خواهم بفهمم آیا می توانم چهارمین سریال بسازم....
اگر در سنین جوانی موفق شوید ، فارغ از این حرفه ، باید از زمانی که همه چیز دوباره آزمایش کنید ، این معنی شماست. آیا این کاری است که خواهرم تا آخر عمر انجام دهم؟...
من تمام وقتم را صرف فیلم هایم می کردم و نگران این بودم که مردم غذا می خورند و برنامه هم رعایت نمی شود ، بنابراین داشتن متخصصانی در این زمینه ها به من به عنوان نویسنده و کارگردان فضای مغزی زیادی می دهد....
سیروس جانبرادر عزیزهمکار خوب همسفر نازنینآخه چرا؟قربونتون برم ،یاد روزهای خوب در اداره تئاتریاد ناهارهای هرروز دو قاشقه تو قهوه خونه های خیابون منوچهری،خیابون جمهورییاد پرسه زدنهای تو خیابون و اشک ریختن از شرایط سخت روزگاریاد سفرهای تئاتری در غربت یاد پشت صحنه های تئاتر بلبل سرگشته،عشق آباد ،سریال ا مام علی ،فیلم آدم برفی...یاد،یادت بخیر،یادش بخیر...نمیدونم چی بگم نمیدونمتازه داشتی زندگی میکرد...
پدر سالار ،از نقشش رها شد به نقشی جاودان ترک سرا شد همان استاد بازیگر کشاورز براه آخرت از ما جدا شد...
ما مثل هنرپیشهای هستیم که بدون تمرین ، بدون نمایشنامه و بدون کسی که پشت پرده در گوشش بخواند چه کار باید بکند ، به صحنه کشیده شدەایم! مجبوریم خود تصمیم بگیریم چگونه زندگی کنیم ......