پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
روز ها می نشینم به سرودن شعریاز صورت چون ماهتاز گیسوان چون حریرتاز چشمان چون غزالتاز گل های سرخ پیراهنتاز چال گونه اتاز لبان چون پسته خندانوووواز...تا که شب شدزمزمه می کنم با خویشتنکه چه کردی با من...
نخند جانم...نخند... آدم دست و پایِ دلش ...میانِ چالِ گونه ات می شکند... تو نخند...می ترسم نقاش ها ...لبخندت را نقاشی کنند... عکاس ها لبخندت را ثبت کنند...شاعرها از لبخندت غزل بگویند... نویسنده ها کتابت کنند... بعد منِ دست و پا شکسته ...چطور با یک شهر رو به رو شوم...؟!رحم کن...یواشکی بخند ،فقط برای من......
به خنده هات ،به چالِ گونه هاتگاهی می شود سوگند خورداما به چشم هات ،همیشه...
تو ناز مے کنےو چال گونه هاےتاز شعرهاے من زیباتر مے شوند....
گویا ماموریت یافته ای...!!که بخندی...تا مرا چال کنی در چاله های گونه ات......
دوست دارم چون ستاره ای سرگردانبه چال گونه ات سقوط کنمو به هیچ گونه ای در این جهان باز نگردممرا به خاطرت بسپاربدون خاک و گلایولو نگذار هیچ حادثه اینبش خاطرت کنداین شعر ها مرا چهار پاره به میخ می کشندو در چهار سوی جهانچارقد زنان مسلمانبه زمین می افتدخورشید مرا از شرق و غرب ادامه می دهدو لکه ی ننگ پاکدامنی امبر پیشانی جهانداغ می خورد...
سُقوط قَشنگی ست فرود آمدن ⟬بوسه هایم⟭ در ⟬چال گونَه ات⟭...️️️...
چال گونه ات حقیقتا یه عشقه...
وقتی که نیستیدوست داشتنم قطره قطره می چکدآسمان تاشانه ام پایین می آیدو انبوه عظیمی از ابرهای باران زاچال گونه ام را پنهان می کندکمی از تاریکی را می بلعمو شب می شومخودم را گم می کنمصدای جنگل های راش را در تنم می شنومکه صدای پاهای توستکی می رسد که چتر ماخطوط باران را قطع کند...
چال می افتد کنار گونه ات وقتی تبسم میکنینا مسلمان شهر را این چاله کافر کرده است......
تو سیاه چاله ی گونه تدل من حبس شد...
من جهانی را که هرگز نداشته اماز دست داده امبیا تنها کمی از آسمان بالای سرت راهمراه با یک درخت راشو چند ابر باران زاو یکی گلدان پامچالو چانه ی بی چون و چرایت راکنار چال گونه ام که چاه عمیقی شدهاز دلتنگیبرای من نگه دارچراکه دوست داشتنمچون خش باران روی صورت بلندتهمیشه زندگی ستمن تاسیان شده امبی تو...
در تقویم جهانی روز های عجب و غریبی به ثبت رسیده که دلیل آن هنوز برای کسی روشن نیست و یکی از این مناسبت ها که شاید در تقویم ما جایی ندارد روز چال گونه و مخصوص این افراد است.اما تاریخ چال گونه در تقویم میلادی روز ۲۴ ماه می ۲۰۲۰ برابر است با چهارم خرداد ۱۳۹۹ هجری شمسی و اول شوال ۱۴۴۱٫...
در دو چال گونه ات دنیای من جا میشودعاشق دنیای خویشم لحظه ی خندیدنت...
وقتشه همه بدونن عشق اول آخری تو طاقت دلبریاتو اون خندیدناتو اون چال گونه هاتو ندارم ندارم لج و لج کردناتو دلخورشدناتو حتی اون رنگ چشاتو ندارم ندارم...
من با طناب موی تودر چال گونه ات رفتمیک عمر گرفتارت شدم اماتا باشد از این دام ها...
در چال گونه های زیبایت غرق میشوم...
در گیرودار عشقت،در بند هجر و دردماز چال گونه ی تو،تا چاه قلب سنگت...
چال گونه اتچاشنی لبخندت استکدام ھنر دلنوازتر وکدام دمنوش گواراتراز لبخندت......
آمدم نقشی از رخ تو در یاد زنمدر چال گونه ات افتادم و یک عمر گرفتار شدم...
می لرزد گسل ھای دلم!انگار فوران کرده؛آتشفشان جزیره ی رخ پر مھرشبه عشاق بگوپا پس بکشنداز حوالی چال گونه اش!خاکستر می کندشراره ھای مذاب لبخندش......
چال گونه نشان لبخند است...
ھرروز سیاه چاله چشمتسپسچاه گونه ات را میبینمببیناینچنین از چاله به چاه می افتم تو بخند،وبانگاھی من،کیش و مات...
من در چال گونه های متبسم سبزتبوسه ای نیلوفری خواهم کاشت...
به چال گونه ات افتد دل ما تا که میخندیبنازم لعل گلگونت که در دل بردن استادی...
خندیدی و چال گونه ات پیداست...
یه لحظه بخند،کتار لبت ،در میان چال گونه ی زیبایت مرا دفن کن...
باران سال های مشروطه ی منی توآه منی به مهمان نوازی بادگیرهابخار نفس هایمروی شیشه ی پنجره ای وقتی می نویسمتگردوهای تازه ی بی تاب پوست منیبالنگ منی تونگاه کردن به پامچال بهار منیدلتنگی تهرانی و کوچه های دربند چنارهای تازه سبز ِکوچک شده ی منیسهره ی منی که به سینه ام سوت می کشد چهچه ی پرندگان غربتی؟نعنع تو عطر نفس های کاج منی باران سال های مشروطه امبر چال گونه امشیار چانه اتنوازش موهای منی تو...
افتاده ام درست ته چال گونه اتپای دلم شکسته و بهتر نمی شود...
...تو عطر نفس های کاج منیباران سال های مشروطه ام بر چال گونه ام شیار چانه ات نوازش موهای منی تو...
زیبایی می تواند بی رحم باشددرست شبیه چال ظریف گونه ی چپ تووقتی عمیق می خندی......
طاقت دلبری هاتو،اون خندیدناتو،اون چال گونه هاتو ندارم ندارم...
به چال گونه ی عاشق کشی مستانه معتادیم خدا شکرت که در دام بلای عشق افتادیم...
چال می افتد کنار گونه ات وقتی تبسم میکنی نا مسلمان شهر را این چاله کافر کرده است...
خوش به حالت چال گونه داری جایی هست برای چال کردن اشک هایت......
سیاه چاله است چال گونه ات رحم کن نخند...
چال گونه هایت بهاری است که چال میکند زمستان را...
لبخند که می زنی یوسفی میشوم که بی هیچ برادری در چال گونه ات گم میشوم...
زیباترین چال دنیا چال گونه ی توست لختی بخند...
بعضیا همچین میگن ما چال لپ داریم که انگار چاه نفت دارنحالا خوبه یه عضله تو صورتشون فلجهچطوری فلج...
عشق از این بیشتر ؟ که تو لبخند بزنی،من هم برای چال گونه ات بمیرم...
چال های گونه از خطرناکترین دام های شناخته شده در جهان است.با احتیاط لبخند بزنید...
تو سیاه چال گونه ات دل من حبس شد...
میخندی و من گم میشوم در سیاه چال گونه ات......
چال روی گونه هایت انحصارا مال من...!بعد از این لطفا برای هیچکس اصلا نخند...
از گونه به سمت گونه راه افتادم یکباره ولی به اشتباه افتادملب هاش مبان چال لپ هایش بود از چاله در آمدم به چاه افتادم...
خوشحالی یعنی جای انگشت خدا رو لپات باشه...
افتاده ام درست ته چال گونه اتپای دلم شکسته و بهتر نمیشود...
در چال گونه هایتگور مرا...تو کندی!...