پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
دنیا چنین است خدیجه!ابتدا تابش آفتاب را بر تو عیان می سازد تا که فریب پرتوهایش را بخوری.صبح کاذب را بر سر راهت می گذارد،تا که در دام نسیم صبحگاهی اش گرفتار شوی!با زیبایی هایش فریبت می دهد، که گمان کنی خوشبختی!و بعد دقیقه به دقیقه عمرت را از تو می ستاند ولی تو باز احساس خوشی و شادی می کنی!و وقتی دنیای خائن، با این همه خیانت بر تو چیره شد،آنگاه همچون رفیقی بی شرف،دارایی هایت را از تو می گیرد،و همچون دوستی ریاکار، خنجر ا...
دلم افتاده در دامت،شدم در یک نظر رامت چه خوش می گردد این زورق، در اقیانوس آرامت...
زی در مستی و کوش در بی خبری که نباشد در رهت دام و ددیفیروزه سمیعی...
دامی است که باید بکشاند به گناهمسیبی که تو انداخته باشی سرِ راهم...
من آن مرغم که افکندم به دام صدبلا خود را به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را...
چال گونه کَنده ای اینجا و آنجای لَبتلا مُروّت من خودم لَنگم،دگر دامت چه بود!...
گره بزن به روسری،که باد ناشیانه ای گره به زلف می زند،چو عشق ناشیانه هارقیب اهل شرم نیست به فرصت و بهانه ای کشد به دام ،مرغکت،به عشوه و بهانه ها...
دام سخت است مگر یار شود لطف خدا ور نه آدم نبرد صرفه ز شیطان رجیم...
در حصار چشم ها اینجا به دام افتاده اممرغ دست آموز وار ناکام و رام افتاده امگذر از تو ممکن است خوب میدانممثل شیری بند آهو رام و خام افتاده امحسرت آزادی شیر جنگل می خورماو سلطانی میکند حسرت به کام افتاده اممی بینم این عشق در مسیر نابودیستدر پی عشق انتحاری در انهدام افتاده املعنتی خسته ام از حال بدم زخم نزنبی تو محکوم به ابد در خود به دام افتاده ام...
جانم فدای زلف تو آندم که پرسمتکاین چیست موی بافته، گویی که دام تست...
ای آنکه مرا برده ای از یاد، کجایی؟بیگانه شدی؟ دست مریزاد، کجایی؟در دام توأم، نیست مرا راه گریزیمن عاشق این دام و تو صیّاد، کجایی؟محبوس شدم گوشه ی ویرانه ی عشقتآوار غمت بر سرم افتاد، کجایی؟آسودگی ام، زندگی ام، دار و ندارمدر راه تو دادم همه بر باد، کجایی؟اینجا چه کنم؟ از که بگیرم خبرت را؟از دست تو و ناز تو فریاد، کجایی؟...
با سحر دو چشمان تو آرام شدمبی آب و بدون دانه در دام شدمای عشق!شبیه مرد چوپانی کهدر دست تو مثل بره ای رام شدم...
یارب! توچنان کن دلم آرام بگیردکم وسوسه ی وصل دلارام بگیردصیّاد به صد فن به شکار آمده رحمیمگذار که دل دانه ازاین دام بگیردرضا شاه حسینی(پیمان)...
مرغ دل ما راکه به کس رام نگرددآرام تویی!دام تویی!دانه توییتو......
.محو چشمان تو بودم که به دام افتادم... ️️️...
من با طناب موی تودر چال گونه ات رفتمیک عمر گرفتارت شدم اماتا باشد از این دام ها...
گفتم ای دل، نروی؟خار شوی، زار شویبر سرِ آن دار شوی بی بَر و بی بار شوینکند دام نهد؟خام شوی، رام شوی؟نپَری جلد شوی،بی پر و بی بال شوی؟نکند جام دهد؟کام دهد، ازلب خود وام دهد؟در برت ساز زند، رقص کند،کافر و بی عار شوی؟نکند مست شوی؟فارغ از این هست شوی؟بعد آن کور شوی،کر شوی، شاعر و بیمار شوی؟نکُنَد دل نکَنی،دل بکَنَد،بهرِ تو دِل دِل نَکُنَد؟برود در بر یار دگری،صبح که بیدار شوی؟؟!...
مرهمِ جانِ خستگان ، لعلِ حیات بخشِ تو ...دامِ دلِ شکستگان طرهی دلربای تو ...در سر زلف و خال تو رفت دل همه جهانکیست که نیست در جهان عاشق و مبتلای تو...
وقتی همهاش برای دیگران زندگی کردهایم ، دیگر مشکل میشود خودمان را تغییر بدهیم و برای خودمان زندگی کنیم و در دام فداکاری نیفتیم !...
جانم فدای زلفِ تو آن دم که پُرسَمَت :کاین چیست موی بافته ؟ گویی که دام توست !...
چال های گونه از خطرناکترین دام های شناخته شده در جهان است.با احتیاط لبخند بزنید...
چنان وابسته ام کردی که آخر هم نفهمیدم تو در دام منی یا من اسیر دام آغوشت... ️️️...
من به پای خود به دامت آمدمبی تو من کجا روم؟کجا روم؟...
گر هزاران دام باشد در قدمچون تو با مایی نباشد هیچ غم ️️️...
نه دامیستنه زنجیرهمه بسته چراییم؟!...
دامپزشکی فقط به معنای درمان یک بیماری در دام نیست، بلکه این رشته نقش موثری در بهداشت عمومی و ارتقای سلامت جامعه دارد و با فقدان دامپزشکی، بی شک بخشی از سلامت جامعه به خطر خواهد افتاد. روز دامپزشکی گرامی باد...
اے مالڪ قلبمچون صید بہ دام تو بہ هر لحظہ شڪارماے طرفہ نگارمازدورے صیاد دگر تاب ندارمرفتہ ست قرارمچون آهوے گم گشتہ بہ هر سو دوانم تا دام در آغوش نگیرم نگرانم ...