خاطره ها شاید سوختی باشد که مردم برای زنده ماندن می سوزانند.
روییده دل تنگی . جای نَرگس . تنگ شد به تن دیوار خاطره ها
وقتی حصارِ فاصله ویران نمی شود تنها بخند و خاطره ها را مرور کن
لطف کن، از وسطِ خاطره هایم برخیز دورشو ای شبِ بی حوصلگی در پاییز
پاییز/ می رقصد/ میانِ برگها/ میز/ پیرشده از دلتنگی/ دو استکان چای/ می ریزم/ یکی برای خودم/ یکی هم برای نبودنت/ خاطره ها/ دود میشود / بر لبانم
پاییز شد که خاطرهها دورهام کنند/ فصل خزان، محاکمه ی دوره گردهاست