یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
خاطره ها شاید سوختی باشد کهمردم برای زنده ماندن می سوزانند....
روییدهدل تنگی.جای نَرگس.تنگ شدبه تندیوار خاطره ها...
وقتی حصارِ فاصله ویران نمی شودتنها بخند و خاطره ها را مرور کن...
لطف کن، از وسطِ خاطره هایم برخیز دورشو ای شبِ بی حوصلگی در پاییز...
پاییز/ می رقصد/ میانِ برگها/ میز/ پیرشده از دلتنگی/ دو استکان چای/ می ریزم/ یکی برای خودم/ یکی هم برای نبودنت/ خاطره ها/ دود میشود / بر لبانم...
پاییز شد که خاطرهها دورهام کنند/ فصل خزان، محاکمه ی دوره گردهاست...