پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
لطفمن که با یک لبخنددلم از کینه تُهی می گرددو به یک گوشه یِ چشم اشک از گوشه یِ چشمم ریزد با سر انگشت نوازش -به شبی یا روزی -مرحمت فرموده به سرِ طفلِ یتیم دل من دست بکش....
از کیمیای مهر تو زر گشت روی منآری به یمن لطف شما خاک زر شود...
ور در لطف ببستی در اومید مبند...
الهی گر چه در چنته خود گنه فراوان دارم به خودت قسم به رحمت تو ایمان دارمآنچنان شهره به مهری و شهیری تو به لطف که من غرق گنه امید غفران دارم...
با هر کس نمی پرم چون واسم OFT دارهاین آپشن رو خدا بهم MOFT دادهچون بهم LOTF داره...
ظلم است مرهم لطف از ما دریغ کردنچون داغ سوزناکیم چون زخم دَردمندیم...
لطف کن، از وسطِ خاطره هایم برخیز دورشو ای شبِ بی حوصلگی در پاییز...
کسی که حضورت را ندید!بگذار تا ابد با جای خالی ات دست و پنجه نرم کندگاهی رفتن و نبخشیدن لطف است نه ظلم!...
.خانهای ساختهایم سایبانش همه عشقزیر پا فرش غرور در حصارش همه تکرار صفاما در این جمع لطیفلطف دیدار تو را میطلبیم...
دلخوش به خنده های من خیره سر نباش دیوانه ها به لطف خدا غالبا خوشند!...
خوشبخت آن دلی که گناهِ نکرده رادر پیشگاه لطف تو اقرار کرده است...
اب و هوا و خاک ،که در اختیار ماستِن هستی اند و بهای محیط زیستارکاخالق چو کرده خلق بیا حرمتش بدارتکریم کن ز لطف خدای محیط زیست...
گر بنوازی به لطف ور بگدازی به قهرحکم تو بر من روان زجر تو بر من رواست...