شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
من در فکر تو وتو بی خیال عالمی......
هیچ حسی مثل اون اولین باری که دستمو گرفتی ودلم لرزید قشنگ نیست...
لب هایتمُخدِر دارند...!می بوسمت سرگیجه میگیرمنمی بوسی مرآ درد می کِشم...
چشمات؛ دلیل اصلیِ ضعف کردن دلِ من برای تو بود...
بدون عشق تو من هیچ کاری نمیتونم انجام بدم، و با عشق تو کاری نیست که نتونم انجام ندم....
من معجزه را فردی می ناممکه میشود در آغوششعالم و آدم را از یاد برد......
چمدانت را ببند...اینجا آرامش در سرزمینی عاشقانهچشم به راه توست...سرزمینی به نام آغوش من......
دوست دارم دوست دارمبا چه زبونی بهت بگمبگم که عاشقت شدم...
چشم و دل دانی چه خواهند این حوالی؟؟؟بودنت را ،دیدنت را ، قانعم حتی کمی...!...
میگن نارنگی چون پوستش زود کنده میشه پیش مرگ همه میوه هاست! نارنگیتم هلو....
عاشقانه دوست داشتنتتنها کار عاقلانه ای ست که از دلم بر می آید...