سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
خواب هایم پر شد از کابوس تلخ رفتنتاز هراسم شب نمی خوابم،پشیمانم،نرو...
بیا با هم رفت_و_آمد نکنیم. مثلا وقتی می آیی نرو ....
دلتنگی پا به سن گذاشته استحرمت دارد تمامِ دوست داشتنت هایت،نرو.......
دل به دریا زده ای پهنه سراب است نرو،برف و کولاک زده راه خراب است نرو...!...
من که اصرار ندارمتو خودت مختاری؛یا بمان،یا که نرویا نگهت میدارم......
مامان! کلافه اَم تک و تنها، بدونِ توشاید خبر رسیده به گوشَت از این و آن امشب اگر دوباره به رؤیام آمدی دیگر نرو، تو را به خداااا پیشِ من بمان...
تنهایی چیزهای زیادی به انسان میآموزد اما تو نرو ، بگذار من نادان بمانم...