اولین درس عاشقی من را ما بنویس
باور کن کم نیاورده ام فقط کوتاه آمده ام عشق دارد هدر می رود ...
آخرین پله که رسید زن را کوچک دید زن کوچک نردبان را رها نکرد زن کوچک بزرگ بود
غریبه سیگارت را حوالی دل من آتش مزن پس از واپسین عشق تنم پر از باروت است !
کنار منی و تمام جهان سوی دیگر
مادر فرشته ایست که همیشه در دسترس است حتی اگر در گور خفته باشد
هر روز روی همان صندلی همیشگی می نشیند من و چای سرد می شویم از نبودنش
سالهاست قلب من از جنس شیشه شده اگر دلتنگ من شدی فقط با لهجه باران در بزن
به من بهانهای بده تا کنار تنهایی تو بمانم... یک لبخند بزن تا من بخاطر لبخندت بمانم
نه هرگز نفرینت نمی کنم فقط می خواهم آنقدر سرو شوم که تو حتی نتوانی سایه مرا در اغوشت بگیری ! .
هرگز نفرینت نمی کنم فقط می خواهم آنقدر سرو شوم که تو حتی نتوانی سایه مرا در آغوشت بگیری...