زبان روزه خدایا نمی کند باطل مدام حسرت وصل نگار را خوردن؟؟
گر شود عالم نگارستان، نگار من یکی است
من خسته چون ندارم، نفسی قرار بی تو به کدام دل صبوری، کنم ای نگار بی تو
خوی من کی خوش شود بی روی خوبت ای نگار
به یک نفر که شبیه تو دلربا باشد هنوز مثل گذشته "نگار" میگویند
بهار آمد بهار آمد بهار مشکبار آمد نگار آمد نگار آمد نگار بردبار آمد
اگر روزی بدست آرم سر زلف نگارم را شمارم مو به مو شرح غم شبهای تارم را
علتبیداریامرا دردلشبهایتار، آنکهازچشمنگارافتاد،میفهمدفقط
خرم آن لحظه که مشتاق به یاری برسد آرزومند نگاری به نگاری برسد
دل آراما... نگارا چون تو هستی هر آن چیزی که باید ! هست ما را...