سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
ابر و باران و من و یار ستاده به وداع من جدا گریه کنان، ابر جدا، یار جدا...
دوری جانان بود از دوری جان تلختر درشمار زندگانی نیست ایام وداع...
می تکاند بادشاخه های درخت را…برگی از روی ناچاریدوستانش را وداع گقت...
سردی دست تو هنگام وداعخبر آورد مرا فاجعه ای در راه است...
مرگ یک بار رخ نمی دهدزیراهمه ما هرروز چندبارمی میریمهربارکه با آرزوها، علایق وپیوندهای خود وداع میکنیم می میریم.....