پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
روزی که همه برایم دست تکان دادند؛دستانی تکانم دادند.دوست و دست بسیار بود، ولی دستِ دوست یکی.-رضا موسوی-...
یاری آن است که زهر از قِبَلش نوش کنینه چو رنجی رسدت یار فراموش کنی......
مرا جز تو یاری نیستای مرحم دل باشد که زخم هایم روزی به فریادم برسند...
روز شادی همه کس یاد کند از یاران یاری آنست که ما را شب غم یاد کنید...
جهانی زیر نگاه هایم منتظر استزیر چشم هایم ...که وسعت دنیایی گمشده رابه خود گرفته استنامه ای برایت خواهم نوشتچشم هایت را به یاری چشم هایم برسانجهانی در نگاهم گم شده استجهانی سردرگم ، جهانی سردرعناابراهیمی فرد (رعناابرا)...
آرزوی بزرگتری ندارمجز اینکه غصه های چسبیده ی گلو رافریاد کنمآی دروازه ها یاری می کنید؟...