شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
سالها بعد وقتی دلیل تنهاییم را میپرسندصاف زل میزنم توی چشم هایشان و میگویم:من عاشق مردی بودمکه موهایشبه عشق دیگریجوگندمی شده بود !...
کاش ممنوعه نبودیآن وقتآنقدر سیر در آغوش میکشیدمت...که یادم برود دوری ،که یادم برود نیستی ،تو نمیدانی اما فاصله میتوانداز هر مخدری کُشنده تر باشد......
حتی همین تهرانِ تا تجریش آلودهعاشق که باشی آسمان محشری دارد......
از من به شما نصیحت ...اگر خواستید عزیزِ دلی باشیدفقط وفادار بمانید به حریم دو نفره تانقدر بدانید دستان قفل شده اتان رابوسیدن های بی گاهتان راقدم زدن های بی مقصدتان رااولویتتان شانه های امن باشد و دستان گرمبعد ها خواهید فهمید که هیچ ثروتیبه اندازه یک حس ناب دلچسب نیستو هیچ ماشینی لذت قدم زدن های شبانه را نداردمبادا دیر به خودتان بیایید...!...
دلش به رفتن بود ...که دائم از نبودنش میگفت! دلش به رفتن بود ...وگرنه ، ماندنی ها از خداحافظی نمیگویند! ️️️...
ممنوعه ی من جان منی،میدانی؟...