گر ناله کنان دل به تو بندم عجبی نیست جنسی که نفیس است به فریاد فروشند
فال من را گرفتی گفتی عاشق میشوم در عجب بودم !!!!! چرا خود را نمیبینی در آن
عجب حوصله ای عجب اندو هی عجب پیر شده است کوه
عجب مردمی داریم! نه دردت را میفهمند و نه حرفت را با این حال باب دلشان در موردت قضاوت میکنند.
. بیگناه ﭘﺎﯼ ﺩﺍﺭ ﺭﻓﺖ ... ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺴﺖ ﺑﺎﻻﯼ ﺩﺍﺭ ﻫﻢ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﻓﺖ ! ﭼﺎﻗﻮ ﺩﺳﺘﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﯾﺪ ... ﻭ ﻣﺤﺒﺖ ﺧﺎﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﮔﻞ ﻧﮑﺮﺩ ... ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﺩﻭﺭﯼ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩ ... ﺩﺭ ﻭ ﺗﺨﺘﻪ ﻫﻢ ﺍﺻﻼ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺟﻮﺭ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ ... ﺑﺎﺭ ﮐﺞ ﻫﻢ ﭼﻪ ﺧﻮﺏ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺭﺳﯿﺪ...
عجب دنیاییست آدمى همیشه یک نفر را کم دارد که اگر همه دنیا هم کنارش باشند بدون او احساس تنهایى مى کند آخ که نمى دانى بودنش عین بهشت است و نبودنش جهنم تر از جهنم