باشد ڪه حافظه ام را از دست بدهم و از همهٔ پُل هاے در حال ریختن عبور ڪنم! اما همچنان می خواهم تو را ببوسم.️
من خودم را پوشیدم فصل نبود در لباس بی فصل من تو را سراسر نبودم من تو بودم من تو را خوب گفتم که گل های شمعدانی را پوشیدم اتاق من دیگر سفید است گلدان اکنون خالی است مرا دوست بدار گلدان گل می دهد اتاق سفیدتر می شود مرا...
برای زیستن هنوز بهانه دارم من هنوز می توانم به قلبم که فرسوده است فرمان بدهم که تو را دوست داشته باشد به قلبم فرمان می دهم میوه های زمستانی را برای تابستان ذخیره کنند تو در تابستان از راه برسی سبدهای میوه را که وصیت نامه من است از...
آیا ما سزاوار بودیم تمام خیابان را در باران برویم و در انتهای خیابان کسی در انتظار ما نباشد؟
بوسیدمش دیگر هراس نداشتم جهان پایان یابد من از جهان سهمم را گرفته بودم.
شتاب مکن که ابر بر خانه ات ببارد و عشق در تکه ای نان گم شود هرگز نتوان آدمی را به خانه آورد آدمی در سقوط کلمات سقوط می کند و هنگامی که از زمین برخیزد کلمات نارس را به عابران تعارف می کند آدمی را توانایی عشق نیست در...