قمار بی برنده ایست قمار تلخ زندگی
از دستِ عزیزان چه بگویم گِله ای نیست گر هم گله ای هست، دگر حوصله ای نیست .
اگر دچار سفرم گذشته و می گذرم به جرم سرنوشت خویش با تو به سر نمی برم اگر تو را در انتظار به حال خود گذاشته ام به جز گریز چاره ای ندارم و نداشته ام گذشته آب از سرم مرا ببخش مادرم من آن، منه تو نیستم ، اسیر...
برای زنده بودن دلیل آخرینم باش
عزیزترین سوغاتیه غبار پیراهن تو عمردوباره ی منه دیدن و بوئیدن تو
از اون ور شبای خیس از اون ور پنجره ها از همه ی ذرات زمین، ازهمه ی حنجره ها یکی به شکل خود من، همیشه دنبال منه از همه جای، همه جا، اسم منو داد میزنه.
ای کاش زندگی رو از هم نمیگرفتیم از زنده مردن خویش ماتم نمیگرفتیم هرگز نگو که این درد تقدیر ناگزیر است دیروزمان که مرده فردایمان چه دیر است ای کاش! فرصتی بود حتی برای یک بار!!/
تو از شهر غریب بی نشونی اومدی تو با اسب سفید مهربونی اومدی تو از دشت های دور وجاده های پر غبار برای هم صدایی هم زبونی اومدی تو از راه می رسی ، پر از گرد و غبار تمومه انتظار ، می آید همرات بهار چه خوبه دیدنت ،...
توی یک دیوار سنگی.. دو تا پنجره اسیرن دو تا خسته دو تا تنها.. یکیشون تو یکیشون من