پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
گفته بودی بلدی حال مرا خوب کنیحال ما خوب خراب است به آن دست نزن ....
حال مرا مپرس که من ناخوشم، بدماین روزها به تلخزبانی زبانزدم...
حال من خوبست اما باتو بهتر میشود...
حال من حال اسیریست که هنگام فراریادش آمد که کسی منتظرش نیست نرفت...
همین که میدانم هستی وحالت خوب استدنیایم زیباست...
چقد حال میده……یکی اونقد دوست داشتهباشه…..که بقیه بهت حسودی کنن…...
نه من از خود / نه کسیاز حال من دارد خبر...
گر بدانی حال من گریان شوی بی اختیار...
بگذر تابستان / بگذر... حال من با تو خوب نمی شسود / پاییز حال مرا خوب می شناسد...