لعنت به سیل زیادی خواه چشمانت مرا آب برد ....
لعنت به دلت؛که گوشه ای مرا جای نداد...
لعنت به اون شب که تا صبح گریه می کردم
راه سردو خانه سردو سفره سردو قلب سرد ای دوصد لعنت به هرچه سردی و دورانِ سرد
ذلت کش هزار خیالیم و چاره نیست لعنت به وضع دور ز دلدار زیستن ...
دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانی لعنت به من و زندگی و عشق و جوانی...
لعنت به کل خاطراتمون که باهم داشتیم.....
لعنت به من لعنت که واست جنگیدم عاشقتم هنوز دلتنگتم اما واست مهم نیستم......
بی حوصله ام گلایه ای نیست ولی... لعنت به کسی که بی وفایی کند
لعنت به من و عشق تو و وعده ی مایت لعنت به من بی شرف مانده به پایت..!
اهل نفرین نیستم اما خدا لعنت کند آنکه با تو یکروز به محضر میرود