متن گلایه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات گلایه
بی ترحّم شد دلت، نسبت به دنیای دلم/
در سرای سینه ات، احساسِ دلسوزی نیست/
بی مروّت! کاسه ی خون شد دلم، از دستت/
جز همین خونِ جگر خوردن، مرا روزی، نیست/
زهرا حکیمی بافقی
کتاب نوای احساس
می دیدم از دستش جفا؛ باور نمی کردم/
با من نبود او را وفا؛ باور نمی کردم/
وقتی که می بوسیدمش، با مهرِ احساسم/
در او نمی دیدم صفا؛ باور نمی کردم/
شاعر: زهرا حکیمی بافقی، برشی از یک غزل.
جای گلایه نیست اگر تو بریده ای
حکمی که از قفا بزند گردن مرا...
محمدامین آقایی
تو دیدی که به قلبم درد جاری ست؛
همان دردی که تب می کرد جاری ست؛
نخواندی حسّ پُردردِ دلم را؛
هنوز آن التهابِ سرد جاری ست
شاعر: زهرا حکیمی بافقی، کتاب دل گویه های بانوی احساس.
به من حق ده، دلم بی تاب باشد؛
وَ درگیرِ تبی، بس ناب باشد؛
زِ هجرانِ گلِ ماهِ شب افروز،
تمامِ حسّ جان، بی خواب باشد!
زهرا حکیمی بافقی (کتاب دل گویه های بانوی احساس)
من از، اوّل، رها بودم؛ اسیرِ بندِ خود کردی؛
رها کردی و رفتی تا، بسوزم با تبِ سردی…
زهرا حکیمی بافقی (کتاب نوای احساس)
زیبا زیاد بود اما دنیا
شبیه تو نداشت
دیدار من بی تو.
به خودم گفتم، گِردی زمین باعث شد، باینکه ما آنقدر از هم دور شدیم، دوباره به هم رسیدیم.
همین جا، روبروی من، تو رو دیدم ، پُراز زیبایی و مثل همیشه پُر از زن بودن.
تمام وجودم پُر شده بود از احساس خوبی که فقط حسِ...
گر هم گله ای هست ، دگر حوصله ای نیست...
کلاه قدر ندارد به شانه سر که نباشد
تورا چهگونه بخوانم غزل اگرکه نباشد
توجانوروح منی جسمِ ناتوان گروتو
کلاه قدر ندارد به شانه سر که نباشد
زیادی(ی)سخن ازدردلاعلاج وقدیمیست
کسی نمیشنود قصه مختصر که نباشد
شرایطیست که حتا خدا بهفکرکسی نیست
شفیع و واسطهات تا (پیامبر)که نباشد
اگرچه زارونزارم...
فصل ها را به نظاره بنشین و تغییر احوال را تجربه کن در زندگی تغییر احوال را به نیکی یاد کن که قطعا تعالی تو را بدنبال دارد؛ گِلایه های زندگی را بر پیشانی روزگار حک کن که داند تازیانه های روزگار را تاب داری