یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
از شکست آرزو هر لحظه دل را ماتمی است.....
بر گور عشق خویش شباھنگ ماتمم......
چون ماهی مرداب پی راه خروجمماتم که به هر حال دری هست ؟ دری نیست؟...
ماتم فرهاد کوه بیستون را سرمه دادمن چه بی شرمم که دارم ترزبانی می کنم...
با این دل ماتم زده آواز چه سازم؟!...
ماه خون ماه اشک ماه ماتم شدبر دل فاطمه داغ عالم شد...
از محرم دم به دم هر چند ماتم می چکدباز اما بهترین ماه است می دانی چرا؟...
چیست که عالم به فغان آمده تا مه ماتم به میان آمدهبر سر و بر سینه زن...