می تکاند در باد پیراهن گلدارش را بی بهار
گُل از پیراهنت چینم که زلف شب بیارایم چراغ از خندهات گیرم که راه صبح بگشایم
پیراهنم بوی تورا میدهد ازبس که خیالت را شبهادرآغوش دارم.
قطار رفت، و این ریل سالهاست.. پیراهن به آتش می کشد.
رشکم از پیراهن آید که در آغوش تو خسبد...
موج رقص انگیز پیراهن چو لغزد بر تنش جان به رقص آید مرا از لغزش پیراهنش