شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
من مثل کریستال اشکهایه توامروی چشمانت متولد میشومروی گونه ات زندگی میکنمو در اخر روی لبهایت میمیرم…...
اشکهایت را...به دریا بسپار, ماهیانرازت را فاش نخواهند کرد...
روزی که آسمان چشمهایت شد و ابری اشکهایت یک شهر را بارانی کرد...
آسمان دلت که گرفتباران میشوم برایتروى گونه هایت جا خوش میکنماشکهایت راقطره قطره همراه میشومتا کنارِ انحناى لبهایتبوسهبارانبوسه بارانت میکنم ...!!!...