در آستانه ی آغوشت ، فعل نبودن را صرف کردی ، ومن ، دل را به فردای نیامده سپردم آخرین فنجان دلتنگیم را نوشیدم وایمان آوردم به فصل سرد آغوشت
مُردم از چشم انتظاری گشته ام دیگر هلاک ردّ پایت گمشده، ای بی نشان ، ای بی پلاک