متن برق نگاه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات برق نگاه
دستت روی تنم کشیده میشود و هر لمس، رگهایم را برق میاندازد.
چشمهایت نمیگذارند نگاه را بردارم، و نفسهایمان گره خوردهاند، زمان انگار ایستاده است.
لبهایمان نزدیک میشوند، اما هیچکس هنوز جرئت نمیکند تمام فاصله را پر کند.
هر حرکتت، هر لرزش دستت، بدنم را به آتش میکشد؛ تپش قلبم...
سردار
در نگاهم برقِ شادی میزند چشمک ز نو
چشمهی دل میزند برق از تو چون دریای شید
زهرا حکیمی بافقی (کتاب آوای احساس)
دلم با برق چشمت شد هوایی
ندارد دیگر از دامت رهایی
کجایی تا ببینی التهابم
خدایی مرُدم از داغ جدایی.
محمود خلیلی
در حال بارگذاری...