متن احساس عمیق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات احساس عمیق
رگهای فرات مملو از احساس است
هر تشنهدلی به نام او حسّاس است
از دور اگر غبارِ غیرت برخاست
آن لشکرِ تک بدونِ شک عبّاس است
قلب من در چشم تو، چشم تو در قلب من.
هر دوشان در یک نگاه در یک نظر جا مانده اند.
ســـوگند که یـــار مـهربان ما را بس
یک جـــرعه ز جام ارغوان ما را بس
فــارغ ز همـــه بـــود و نـــبـود عالم
در هر دو جـهان عزیز جان ما را بس
"عشق را بلند صدا بزن"
صدای عشق،
آهنگی که از قلب میجوشد،
زمزمهای آرام که جان را نوازش میدهد.
میخواهم دوست داشتنهایم را با صدا بگویم،
با هر نفس، با هر واژه، با هر زمزمهی عاشقانه.
میخواهم نامت را در سکوت زمزمه کنم،
تا گوشهای شب نیز عشق مرا بشنوند....
به رسوا شدنش می ارزد.
عاشق چشمانِ تو بودن.
مرا دعوت کن به پرسهای عاشقانه
در کوچههای بیقراری
کمی مرا قدم بزن...
که در اوج احساس پروانهای خود
گرمی دستان تو را میطلبم.
تو مرا شمع وجودی
همراه دلم باش
که سخت مبتلای تو اَم
پرسیدند چه چیزی تو را زنده نگه داشته؟
لبخند زدم و ساعتها فقط از چشمهایت گفتم…
کانال تلگرام: bzahakimi@
بس که در من میخروشد مِهرِ تو
حسّ نابی میتپد در بحرِ دل
روح من راه طولانی طی کرده تا تورو پیدا کنه !
انگار قرنهاست دنبالت میگرده، از دل شبهای بیستاره تا لبخندهای محوی که فقط در خواب میدیدم.
تو اون نوری هستی که همیشه توی تاریکی دنبالش بودم،
اون صدایی که توی سکوت دنیا،آرومم میکنه. من قبل از دیدنت، دوستت داشتم....
از وقتی که چشم تو به چشمم افتاد.
شده مهمان شبم، چشم تو و بیداری.
بی تو دنیا را نمی خواهم
نمی دانم تو به اندازه دنیایی
یا دنیا به اندازه تو
مادر...!
❤️
bzahakimi@
قلبم، به هوای تو زند شورِ نفس
حسّم، به جز از تو، نکند میل به کس
زیباست، نگاهی، به دلِ من که فقط
محتاجِ نگاهِ دلِ تو، باشد و بس
تو مغناطیس احساسی؛ دمادم
دلم را میکنی جذبِ صفایت
پیمانِ دلم؛
تنها،
با عشقِ تو شد محکم؛
هان!
ریزشِ احساست،
بر جان برسان؛
هر شب!
زمانی که نگاهت از شیطنت برق میزند
گویی زندگی در رگ هایم جریان می یابد
به راستی معجزه همین جاست در نگاه تو...
اونجایی که شایع میگه:
" آب و نون چیه ؟! قدِ هوا لَنگِتم و... "
من دقیقاً همونجام. همون جایی که نیاز نیست چیزی داشته باشم، فقط کافیه تو باشی.
هوا که بدون تو خفهست، آسمون بیتو سقف نداره.
دلم قانع شده که خوشبختی، شکل دستای توئه وقتی تو دستامه....
تو را دوستدارم
چون تکه های الماس
که به آسمان آویزان شده است
تو را دوست دارم
چون کوه
که دشت را محکم به آغوش می کشد
تو اعجاز یک پدیده ای
در خلوت یک رویا...
زمانی که: شدم لبریزِ عشقت
وَ شد مهرت فقط، همّ دل و، غم
کشیدم با تبِ احساسِ سینه
تو را در دفترِ آغوشِ قلبم
دگر هرگز نخواهی رفت، بیرون
از این سینه؛ از این قلب و، از این دم
و من ایمان دارم
که موهای خرمایت
هوش از سر تمام نخلستان
برده است.
بسپُرم قلبم به تو، با بیشمارانِ عطش؛
عشق را جاری کنم، در بیشمارِ لحظهها!