شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
عاشقان کشتگان معشوقندهر که زنده ست در خطر باشد...
گرچه این شهر هراسان شده از بیماریمن پرستارم و عمریست خطر کرده دلم......
رسیدم از وسط امتحان عشق و خطربه کارنامه ی مردود ظهر شهریور...
این شهر به تنگ آمده بود از من و افسوسآن کودک بی حوصله دیگر خطری نیست...
شهری دروغ گو خطرش کمتر است از یک رهگذر که از سر ایمان دروغ گوست...
جلوی بعضی خاطره ها باید نوشت :آهسته تر به یاد آورده شود ،خطر ریزش اشک..!!...
چون همسفر عشق شدی مرد سفر باشهم منتظر حادثه هم فکر خطر باش...
چون همسفرعشق شدی، مرد سفرباشهم منتظرحادثه! هم فکرخطر باش..!!...