پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
حالا که پر از حرفمگوشه همه سنگین است .حجت اله حبیبی...
از برکه ی صد سراب جوشیدیپیراهن زرد خواب پوشیدیبوسیدمت... آسمان که می باریددر جمجمه ام شراب نوشیدی...
با تو تنها یک خیابان همسفر بودم ولیبا همان یک لحظه عمری بی قرارم کرده ای...