چِل سال رنج و غُصه کشیدیم و عاقبت تَدبیر ما به دست شَراب دو ساله بود
عاقبت هجوم ناگهان عشق ، فتح میکند پایتخت درد را …
چه دعایی کنمت بهتر از این که شود عاقبتت ختم به من
عاقبت یک روز یک نفر می آید و تمام آن هایی که رفته اند را از یاد می برد
عاقبت دیدی که ماتت کردو رفت
گر لبی پر خنده داری با خود و با دیگران عاقبت دست طبیعت اشکبارت میکند
مادرم گفت پسر عاقبتت خیر شود کاش آن عاقبت خیر تو باشی / تو فقط
عاقبت عشق به یک خاطره می پیوندد