پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
خبر داری وقتی که پروانه ای روی گلی می نشیند، چنین احساس می کنم،که لب تو بر لب های من نشسته است!چرا باور نمی کنی، وقتی قطرات آب رودخانه بر روی سبزه زار اطرافش می پاشد،حس می کنم، دست من است که در مرتع سبز آغوش تو می لغزد!می دانی زمانی که از چشمه ای آب می نوشم،گمان می کنم، از لب های تو کام می گیرم!خبر داری یا نه، وقتی گل های چیده شده را به سینه می فشارم، باورم می شود، که نفس های تو، درون سینه ام جریان می یابد! می دانی ...
تابستان گرم و مفرح، فصل شادمانی،روزهای آفتابی که به شب امتداد می یابند،دشت های طلایی و آسمانی به این لاجوردی،طبیعت در شبنم صبحگاهی می رقصد.خنده در میان درختان طنین انداز می شود،همان طور که نسیم ملایم دریا را می بوسد،در این گرما، روح ما به پرواز درمی آید،ای تابستان خوش، تا ابد....
من یه اردیبهشتی ام، با قلبی به وسعت بهار،در رگ هایم جوشان است شور زندگی بی شمار.عاشق رنگ های زندگی، از سبزه ی نو تا آسمان کبود،در هر نقاشی و قصه، می یابم خود را محشور و سرود.جاده ها دعوتم می کنند به سفرهای بی پایان،رویاهایم پلی به جهان های دور، به دنیایی دیگران.روحم لبریز از طراوت و نوازش نسیم بهاری،قلبم می تپد برای زیبایی هایی که بی شمار هستذهنم، باغی از خلاقیت، هر بذری در آن، خیالی ناب،با هر ضربه قلم، روی بوم، می آفرین...
وجودت را با طبیعت ادغام کنبگذار رایحه ی شیرین طبیعتدر ریه هایت پراکنده شودتو مالک طبیعت نیستی که تصمیم بگیریبا اون چگونه رفتار کنیتو عضوی از طبیعت هستی پس باید با او در یک مدار حرکت کنیاین عشق استباور کن عاشقی کردن دشوار نیست...👼🧚کوثرنجفی...
صبح بهاری، زمین را از خواب بیدار می کندبوی گل و شادی، در هوای تازه می پیچدلاله ها در گلخانه خود آواز سر می دهندو نسیم آرام، نغمه آنها را به گوش می رسانددرختان انار، سیب و گردو به رقص درآمده اندو آسمان با نور خورشید، رنگین کمانی از نور خلق کرده استآفتاب با نوازش زمین، آن را از خواب بیدار می کندو از هر سو، زیبایی و زندگی جاری می شود...
باران بهاری، نسیم را به مهمانی طبیعت می آوردشکوفه ها کلاهی سپید بر روی شاخه های درختان هستندقطرات شبنم بر گلبرگ ها، همچون الماس های طبیعی می درخشندسیاهی درونت را با نفس کشیدن هوای بارانی تطهیر کن...
از طبیعت بسیار می آموزم. هرچه باشد، هزاران نفر چون من را بزرگ کرده و به خاک سپرده....
حالا اگر بیفتدستاره بر زمین وواژه بر سیاهیو بپَردهوش از سرِ طبیعتباز بر پوستم جوانه می زنیباز در رگ هایم می درخشیمریم گمار ۱۴۰۲/۱۰/۱۴...
پنجره، دریچه ای است به سوی طبیعتآغوش سبز و خرمی که روح را می نوازدپاییز، فصلی است که زیبایی طبیعت را دوچندان می کندو پناهگاهی است برای روح خسته از زندگی شهریغزل قدیمی...
من یک قطره آب هستم.من از آسمان به زمین می بارم و به رودخانه ها، دریاها، چشمه ها و چاه ها می رسم.من محل زندگی، غذا و نوشیدنی برای هزاران گونه جانور و گیاه هستم.من یک عضو مهم در چرخه حیات و تعادل طبیعت هستم.اما این روزها ناراحتم ، غمگینم ، افسرده ام … چرا که بشر با استفاده بی رویه و نادرست از پلاستیک، من را آلوده کرده است.پلاستیک های دورانداخته شده در خشکی و در آب، من را کثیف، سمی و نامطلوب کرده اند.من نمی توانم به جانوران و...
من یک درخت هستم که ریشه ام در قلب زمین جاریستمن عضو کوچکی از طبیعت هستم که به تعادل در اکوسیستم کمک میکنممن می رویم و نفس را به حیات می بخشممن می رویم و موجودات را از گرسنگی در امان نگه می دارممن می رویم تا خانه ای امن باشم ، تا پناهگاهی باشم برای زندگیمن می رویم تا زمین زیبا باشد تا زمین سالم باشد اما این روزها غمگینمچرا که می بینم برادران و خواهرانم به دست انسان ها کشته می شوندچرا که می بینم جنگل در تنهایی در سکوت غرق می شود...
من یک برگ هستم که در شاخه درخت باد را در بغل میگیرم.من زیبا و تازه هستم و از پروردگار به خاطر آفرینشم ممنونم. من آب را از ریشه های درخت می گیرم و اکسیژن را به جو هدیه میدهم. من سبز زندگی می کنم تا زندگی حفظ شود..اما این روزها، من نگرانم من غمگینم. من می بینم که برادران و خواهرانم از درخت می افتند و خشک می شوند. من می بینم که درختان بریده می شوند و جای خالی آنها باقی می ماند. من می بینم که هوا آلوده و زمین گرم می شود و باران کمترو...
دلنوشته محیط زیستما انسان هستیموَ این به معنی داشتن نیاز داشتن احساس استچه کسی دوست ندارد که عاشق زندگی باشد؟چه کسی دوست ندارد که در هوای سالم نفس بکشد؟چه کسی دوست ندارد که شاد و خوشبخت باشد؟چه کسی دوست ندارد که زندگی سالم داشته باشد؟اما برای رسیدن به خواسته ها و نیازهای خود ، باید چه کار کنیم؟بله باید تلاش کرد باید استقامت به خرج داد باید در همکاری و هماهنگی استوار بوداما با توجه به تخریب های محیط زیستی،گرمایش...
من زمین را طبیعت را دوست دارم.من دوست دارم طبیعت را ببینم، بشنوم، ببویم و لمس کنم.من دوست دارم از زیبایی و تنوع حیوانات و گیاهان لذت ببرم. من دوست دارم هوای پاک را نفس بکشم و از آفتاب، ماه و ستاره ها نور بگیرم. اما من نگرانم.من نگرانم که زمین را در حال از دست دادن باشیم.من نگرانم که محیط زیست را در حال شکنجه کردن باشیم.من نگرانم که حیات وحش را در حال نابود کردن باشیم.من نگرانم که آینده را در حال منقرض کردن باشیم....
آفتاب بهانه ی انتظار شب هاستو بوی گل ها دلیل خنکی بادهادر وجود طبیعت، آن خوشی و خوبیمیلاد یک شب آرام و آرزوهاقسم به آغوش گرم خورشیدکه بستری است برای آرامش جانهاغزل قدیمی...
دره سرسبز در آغوش خورشیداز تاریکی شب های سرد برخاستگیاهان و درختان پر شادیدر غم دل ها آرامش به دوش آوردای دره سرسبز گل و بلبلهمیشه با تو دوستی برقرار استغزل قدیمی...
در خلوت دره ای سرسبز ایستادم،به شکوهمندی کوه های بلند و دریاهای پرخروشمطبیعت مرا در آغوش گرفتهو تابستان برایم رویاپردازی کرده است.در این دره، دختری رویاپرداز در تنهایی خود می خندد،و من شادم ،همانند خنده ی آن دختر در خانه ی خود درون درهغزل قدیمی...
در دره سرسبز آوای نی زاردختری نشسته در آغوش طبیعتبا چشمانی چون دریای خمیدهو لبانی چون گلهای افشانوقدی چون سروهای آسمانیو دلی خونین از حب خالصدختری که روحش بر قالیچه باد نشستهدر دره سرسبز آوای نی زارغزل قدیمی...
بزرگترین آرزوهای من در آن دوردستها زیر نور خورشید است.ممکن است هیچ وقت به آن آرزوها نرسم اما می توانم به بالا نگاه کنم و زیبایی آنها را ببینم، آنها را باور کنم و برای رسیدن به آنها تلاش کنم.لوییزا می الکات...
طبیعت اسرار خود را در بی قاعدگی ها و خلقت های غیرعادی خود آشکار می کند....
آن که انتظار دارد هر چهار فصل سال بهار باشد، نه خود را می شناسد، نه طبیعت را و نه زندگی را....
سیر طبیعت هنر خداست..طبیعت هر روز برای ما نقاشی می کشد، تصویری از زیبایی بی نهایت...
این بلاهایی که بشر بر سر طبیعت آورده،شک نکن یه روزی که آن روز خیلی هم دیر نیست طبیعت انتقامش رو میگیره...
پاندای بزرگ گفت:طبیعت با پاییز بهمون نشون میدهرها کردن چقدر می تونه زیبا باشه...- جیمز نوربری- پاندای بزرگ و اژدهای کوچک...
آخر هفته را جور دیگر دوست دارم.انگار یک آخیش گفتن طولانی برای خستگی های روزمره است.انگار یک توقفگاه لب جاده برای شروع زندگی دوباره است.مثل یک چای خوردنِ با عشق برای شستن تمام غم و غصه ها میماند و کام را شیرین میکند.گویی همانند دریای بیکرانیست،که با لطف خدا تمام ناکامی های هفته را با خود به قعر ِدل میبرد.باید دل به جاده زد ...باید تمام دل نگرانی ها و دغدغه ها را در طبیعت رها کرد.باید روزنه ی امید و خوشبختی را در هیاهوی...
من هیچوقت نمیگم تنهایی رشد کردم، اگه دلم شکست تنهایی تیکه هاشو جمع کردم، اگه گریه کردم تنهایی اشکامو پاک کردم یا هر جایی رسیدم خودم بودم و خودم. یا شعرای قشنگ به هم ببافم که خودم پشت خودم باشن و بس!!! نه.پشت رشد کردن من از هر نظر (علمی/مهارتی/سواد اجتماعی/روانشناسی/خودشناسی و...) مدرس های درجه یکی بوده که لطف داشتن و تمام دانسته هاشونو در اختیار آدم ها قرار دادن و منم استفاده کردم.اگه دلم شکسته و تونستم به خودم بیام، خیلی دلیل ها باعثش بوده. ...
میرفت زمستان و چنین گفت طبیعت، دستان تو ،آغازگر فصل بهار است...
زیبایی مطلق پرتوهای خورشید بی آنکه به شاخه های عاری از برگ درختان زمستان بخورد بی معناست وچوب های درختان زمستان بدون درختان همیشه سبز کنارشان دیدنی نیستند🍃و درخت همیشه سبز اگر تحولات دنیا را حس میکرد همیشه سبز نبود...🤍مگر میشود شاهد بهار و پاییز بود اما با آنها یک رنگ نشد...مگر میشود حال دلم؛ دلت همیشه خوب باشد؟مگر میشود در زندگی همیشه یک رنگ بود...؟با زندگی باید زندگی کرد♡باید شکوفه بزنی؛ سبز شوی،سبز شوی...🍃 و آنگاه که تشویش ج...
اعتیاد به سوخت های فسیلی بشر را لب پرتگاه برده است.یا ما به اعتیاد پایان می دهیم یا این اعتیاد به ما پایان می دهد. وقت آن است که بگوییم بس است، کشتن خودمان با کربن بس است، رفتار کردن با طبیعت مثل توالت بس است. سوزاندن و حفاری و استخراج هر چه بیشتر بس است. ما داریم قبرهایمان را می کنیم...
ارسطو:اگر راهی بتواند از راهی دیگر بهتر باشد،مطمئن باشکه آن راه طبیعت است . . .!...
بشریت در حال جنگ با طبیعت است.این خودکشی است.طبیعت همواره تلافی می کند و در حال حاضر نیز این کار را با افزایش قدرت و خشم انجام می دهد....
دلم برای آغوش طبیعت تنگ است.برای لحظه هایی که زمین سفره اش را پهن می کرد...باد می رقصید و دست نوازشش را بر سرمان می کشید،برای قلقلک سبزه ها،موسیقی آبشار ها،و نغمه ی پرنده هازیر آسمان بزرگ و آبی خدادلم تنگ روزهای با طراوت است......
هنر در طبیعت نهفته است و متعلق به کسی است که آن را از طبیعت استخراج کند...
بر ماست که لذت ببریم از غذا ، از بوهای خوش ، از رنگ ها ، از جامه های زیبنده ، از موسیقی ، از بازی ها ، از نمایش ها و از همه گونه تفریح که هرکس می تواند بی آنکه آزاری به کسی برساند بدان بپردازد ! باید چیزهای زندگی را به کار برد و تا هر اندازه که بتوان از آن لذت برد. باید به دیگران پیوست و در پیوند دادنشان به هم کوشید، زیرا هر چیز که در راستای پیوند دادنشان به هم باشد خوب است !برای سهیم کردن دیگران در شادی خود باید کوشید ، با آگاهی کامل بای...
گاهی باید وارد پیله ی خود شوی،همانند کرم دوباره متولد شوی و طبیعت را از تغییر خویش متعجب کنی!بر دور گل ها بچرخی وهمدم شمع باشی،بال هایت را با امید حرکت دهی و زندگی را باری دیگر بیابی ...!گاهی نیاز است ابر باشی،بباری و موجودات را از وجود خود حیات دهی.همانند درخت استوار باشی و شاخه و برگ هایت را به پرنده زیبا،هدیه دهی تا شاهد فراگیری اولین پرواز فرزندش شوی.مورچه ی بی آزاری باشی و برای دوران بی آذوقه،سخت تلاش کنی و لانه ات را غنی سازی.اما اب...
این روزا روزای درختکاریآدم حسابی ها درخت می کارندحتما که نباید باغ و باغچه زمینی داشتمی تونیم تو طبیعت که میریمیا کنار رودخونه هازباله ها رو جمع کنیمتا درختی دوباره نفس بکشه و جان بگیرهآدم حسابی هاهمه جا حسابی اند"هم برای خودهم برای دیگرانهم برای طبیعت. ......
رنگ ها لبخندهای طبیعت هستند...
طبیعت سرد شده بودبهار او را در آغوش گرفتتابستان گرمایش بخشیداماکمک به طبیعت بهانه بوداین دو نفر او را کشتند!ملحفه ای به نام پاییز بر سرش کشیدندو هیچ کس نفهمید کهملحفه نه! خونِ طبیعت نارنجی بود!در مهلکه ی فصل هازمستان دلسوزترین پرستار بوداما بازیگریَش افتضاح بودشیوااحمدی الف...
کسی نمی تواند به طبیعت بگوید چرا زمستان شدی؟ چرا پاییز نماندی؟ کسی نمی تواند به برف بگوید که چرا آب شدی؟ یا اصلاً چرا آمدی که آب بشوی؟کسی نمی تواند به زمین اعتراض کند که چرا انقدر سرد می شوی...کسی نمی تواند به پاییز بگوید که چرا دلگیری؟ چرا برگ ها را حرام می کنی؟ چرا زرد می شوی؟ چرا اخم می کنی؟ چرا اشک می ریزی؟کسی به تابستان نمی گوید که چرا انقدر گرمی؟ کسی نمی پرسد که بارانت کو؟هیچ کس به بهار نمی گوید که تا الان کجا بودی؟ و کسی نمی گوید چ...
چشم هایم طبیعت را می جویندو به هر سمتی که نگاه می کنمزیبایی بیداد می کند.از درختان سرو سر به فلک کشیده تا چمن های سرسبز که آفتابپوستشان را زرد کردهیا از گل های گلزار که با رنگ و عطرشان عاشق را مست می کنند.یا درختان بید مجنون کهدست هایشان به زیر آمده و در برابر عظمتت تعظیم می کنند.گویا این عظمت و زیبایی پایان ندارد و چشم های عاشق راسیراب نمی کند....
هر لحظه از آستین خویشرنگی شگفت بیرون آوَرَدتردست تر از طبیعت افسونکارشعبده بازی دیده ای؟...
هر فصلی یک نقاشیِ بی نقص است؛که از رسوماتِ دلبری پیروی می کند.باید لا به لای خستگی هامو به موی طبیعت را با چشم دل نگریست،و آرامش را درون رگ ها جاری کرد.باید پا در کفشِ آدم گذاشت وسیب های ممنوعه ی زندگی رایکی پس از دیگری چید!باید حواس را پرت اتفاق های خوب کرد،تا لحظه ها، هنگامِ خنده های از تهِ دلمتوقف شوند.بهار باشد یا تابستان،پاییز یا زمستان،فرقی نمی کند!رویشِ دوباره عشق در هر فصل تکرار می شود!از همه ی روزها باید است...
دل خوشی های آدم،رنگ تازه ای به خود می گیرند،وقتی طبیعت و باران همدیگر را عاشقانه بطلبند...!...
باز هم سوژه ی اشعار غم انگیز رسید...با دلی خسته و از حادثه لبریز رسید....فصل فرماندهی غم،به طبیعت شدوباز...امپراطور زمان حضرت پاییز رسید......
افراط در هر چیزی، در تضاد با طبیعت است....
روزی خواهد رسیدکه تمام تحرک ترد طبیعتبا بوی اطلسیدر ما رشد کندو کنار باریکه ای از روزکه از شب به دور مانده استدر پهلوی آجرهای ریخته ی این میانه ی خاورسررا برگردانیمو در جهت جغرافیایی یک دوست داشتنتکرار شویمنمی دانمروزی خواهد رسیدعزیز منکه در دالان های قلبمصدای قدم های توبه تپش افتد؟می دانیبا این تاریخ یخ زدهکافیست پنجره را ببندیمو مابه روابط طبیعی اجسام بر گردیماین روزهاعبور موسیقی غمگین رادرتن...
بهار شیوه طبیعت برای گفتن اینه که وقت مهمونیه!...
دلم می خواست در آرامش طبیعت شناور باشم! نسیم خوش رهایی لابلای موهایم تاب می خورد و رگ های دلخوشی هایم پر از شور و هیجان شادی می شد!دلم هیچ چیزی از جنس آدم را نمی خواهد... من فقط خلوت دلخوشی هایم را با دنیا عوض نمی کنم!...
اگر یک روش بهتر از بقیه روش ها باشد، مطمئن باش که آن روش طبیعت است....
آن که امید داردهر چهار فصل سال بهار باشدنه خود را می شناسدنه طبیعت راو نه زندگی را...