یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
« روزگار اینِ.... آدمو درگیر دنیا میکنه!آدمو از خودش دور میکنه!فکر به اینکه چی میشه، چیکار باید کنم!فکر به اینکه تایمم رو چجوری مدیریت کنم که به کارهام برسمگاهی شوق ها و هیجانات هم، آدمو از خودش دور میکنهگاهیلازمِ... یه چیزی بهانه بشه تا سکوت کنیتا چنددقیقه چیزی نگیدرونت یه سکوت لازم داره، تا خودشو پیدا کنههربار... هر روز... حتی هفته ای یکبار!به خودت بیا و خلوت کندیدن رقص سوختن عودیا رقص شعله شمعیا چشیدن یک فنجان قهوه ...
روزی که فهمیدم شبیه دیگران نیستم , انگار دنیا به آخر رسیده بود نگاه های ترحم آمیز دیگران , مرا بارها در خود شکست و من , حس کردم آخر دنیا , دقیقا همینجاست,همین روزها بود که نور را یافتم ,فهمیدم من هم حق حیات دارماین صندلی چرخدار من است که خانه دوم من شده است و تو این را درک نمیکنی ! ساده میگذری و لمسش میکنی و رویش مینشینی , در خانه ای که من در آن نیستم و تو بی اجازه گاهی صاحبش میشویآری , آری ... خیلی وقت ها , خیلی کار ها را نمیتوانم انجام...
قوی باش، دقیقا آن زمانیکه زمین خوردی و به چشم دیدی سر زانوهایت خون آلود شده و هیچ کسی برای کمکت نمی آیدانتظار کمک از هیچ کسی نداشته باشبلند شوسینه ات را جلو بده، و طوری به راهت ادامه بده که نه انگار زخمی شده ایقوی باش.... اما.... از درونهمانطور که با زانوان درد گرفته ات ادامه می دهی و تسلیم نمی شوی... به زیبایی ها بنگر... لذت ببر اما.... هرگز حسرت دوباره دیدنش را نخور!گاهی لازم است کسی باشد که بگوید دنیا برای تو تغییر نمی کند، این تو ...
باید گاهی دست کشید ....از دویدن، تکرار کردن....باید گاهی ایستاد نفسی تازه کردباید گاهی بخودمان بیاییم و بایستیم و سکوت کنیم و در سکوت خودمان را پیدا کنیم!این دویدن ها، آدم را از خودش دور می کندباید گاهی دست کشیداز همین چیزهای تکراری که هر روز , مدام, تکرار می شود و ما را از عمق خویش بیرون می آورد !مگر می شود بدون سکوت به آرامش رسید ؟مگر می شود بدون آرامش , خود را یافت ؟ خود را دید ... خود را شناخت !نه نمی شود ... نمی شود که نم...
زندگی ادامه دارد....با تمام غم ها، اشک ها، گلایه ها و فریادها....!با تمامی گرانی ها، نداشتن ها....!زندگی همین است دیگر.... زنده گیییییک زنده بودن کش دار و ادامه داراینقدر در لاک غم فرو بروی که چه؟کدام دلش برایت میسوزد... زندگی؟ زمان؟ عمر؟کم آوردی؟...همه یک روز کم می آورند، اصلا این اصلِ زندگی کردن استمگر میشود کودکی زمین نخورده، بدود؟این سختی ها، از پسش ادامه دادن ها، آدم را قوی میکنددرد، رنگ میبازد.... و گاهی آنقدر بی رنگ م...
زمان چیز عجیبیست !آنقدر عجول است که حتی نمی ایستد کمی با آن گپ بزنی!!مثل همان کودک پرانرژی و بازیگوشی که نمی خواهد به حرف بزرگ ترها گوش دهدیا شبیه همان موتور سواری که کلاه گذاشته و صدایی نمیشنود و میگازد و میرود و تو فقط صدایش را میشنوی!شاید هم شبیه ماشین هایی در اتوبان که محکوم به رفتن هستند و حق ایستادن ندارند!این زمان هرچه هستگاهی زخم ها را خوب میکنداما....فقط کافیست، یک لحظه متوقف شوییا یک لحظه بایستییا یک لحظه شک کنی ...
روز دختر مبارک دنیای دخترانعروسک و لاک و تل و سنجاق نیستدنیای دختران یک بغل آرامش است و بازی کودکانه اشدنیای دختران اشک و غم و سرکوب نیستاین دختر است که نباشد می میرد طبع لطیف شعرمی خشکد اشک شوق در چشم آدمیاین دختر است شاد ، پرعشق ، اوج مهربانی خدا بر روی زمیندختر لطف خداست چرا ناسپاسی اش کنید؟چرا غصه اش دهید تا یک زن شودآنگاه از درد زن بگویید و مثلا همدلش شوید؟دنیا فراز و فرود داردگاه خنده و گاه غصه و اشک دارداما نه غ...
وقتی مهربونی می کنی و.... مهربونیتو نادیده می گیرن!وقتی هرکاری از دستت برمیاد، انجام می دی تا مبادا بخاطر سختیش، کنار بکشن و تو... میشی همدمشون تو روزهای سخت، میشی حامی.... تا ازش یه قهرمان بسازی و یه الماس ناب بتراشی تا به بهترین شکل ممکن بدرخشه...وقتی، ارزش کارت رو نفهمنمیرسی به نقطه ای که یهو میگی : چقدر دلم گرفته ☹️ گاهی وقت ها، نمیشه یه چیزایی رو واسه درد ودل به کسی گفت و... بحق که تنها میمونی! اون وقت دلت می خواد، آسمون باز بشه.......
باید گاهی دست کشید ....از دویدن، تکرار کردن....باید گاهی ایستاد نفسی تازه کردباید گاهی بخودمان بیاییم و بایستیم و سکوت کنیم و در سکوت خودمان را پیدا کنیم!این دویدن ها، آدم را از خودش دور می کندباید گاهی دست کشید از همین چیزهای تکراری که هر روز , مدام, تکرار می شود و ما را از عمق خویش بیرون می آورد !مگر می شود بدون سکوت به آرامش رسید ؟مگر می شود بدون آرامش , خود را یافت ؟ خود را دید ... خود را شناخت !نه نمی شود ... نمی شود که ن...
صدای تو را دوست دارمبا من حرف بزن , و باز در گوشم زمزمه کن تا جانم آرام بگیرد از زلالی صدای زیبایت !من میخواهم , بشنوم , صدایت را ...و با تمام احساس , تو را در کنار خویش می خوانم!کاش می شد صدای تو را بوسید !با من حرف بزن , من صدای تو را دوست دارممِه میشوم در سکوت خویش , باران خواستن را به اینجا فرا میخوانم تا تو .. با ملودی صدایت , رنگین کمان هفت رنگ لحظه ی اکنون من شویصدای تو رنگین کمان واژه هاییست که از عمق دلت می آید !صدای تو ر...
چقدر دوست داشتن قشنگه !چقدر خوبه کسی رو داشته باشی، که دوستت داشته باشه، که دوستش داشته باشی....روزهایی که قراره ببینیش، دلت به تالاپ و تولوپ بیافتهفکرتو درگیر کنه که اگه اومد یه چیزی بهش بدی! یخچالت رو پر کنی تا وقتی اومد براش کم نذاری، بشقاب میوه ش رو پرکنی و بشینی کنارشو، یه دل سیییر نگاهش کنیباهاش حرف بزنیاز گرمی هوا بگی، از اینکه برق خونه اونا هم قطع شده این چند روز و بعد به باعث و بانیش کلی دری وری بگین و با هم بلند بلند بخندین، ه...
ما آدم های ساده...بخواهیم بد باشیم... نمی توانیمما آدم های ساده...آدم بد را نمی شناسیمحتی ویژگی های بد را نمی شناسیمباید در اینترنت بگردیم ببینیم مثلا آدم حسود کیست؟! یا کسی که مدام برایمان بد می خواد را می گویند بدخواه... یا مثلا آدم رِند کیست!؟همین آخری را از گوگل پیدا کردم... حفظ کردم ولی باز یادم رفتاصلا چرا باید بدی باشد؟ مگر خوب بودن، مشکلی دارد؟ما آدم های ساده زیاد تمرین می کنیم تا بتوانیم دریک نظر بدی بدها را ببینیم... اما...
من یک زن هستم !وقتی وارد دهه چهارم زندگی خود شدم و سی سالگی را چشیدم متوجه شدم آنقدر پخته و آبدیده شده ام که حتی می توانم به جوانتر از خودم کمک کنم یا پندهایم این بار برای بزرگتر از خودم نیز مفید خواهد بود . پندهایی که حاصل تجربه ای از زندگی سختم بود.و این با تجربه بودن, و این فهیم بودن یعنی زن بودن . زن بودن یعنی آهسته گریه کردن ولی به کار خود ادامه دادن زن بودن یعنی فداکاری کردن , بخشیدن گناهان بزرگ دیگران , جبران کردن , خود بودن ,خود ر...
دیگه وقتش رسیده، به خودت برسیبرای خودت یه کتونی بخری تا راحت تر پیاده روی کنیهمون چیزی رو درست کنی و جدا بخوری که بقیه سال هاست دوست ندارنش!اصلا به این فکر نکن.... کی دوستت داره، کی دوستت ندارهتو.... اون بالایی رو داریتو.... یکی رو داری که عاشقتهبی خیال حرف هایِ هیچ!بذار بگن دیوونه ستشبیه اونا نباش!؟تو.... به این دنیا نیومدی که شبیه بقیه باشی....گاهی وقتا ، لازمه یه زمانی رو بذاری و از دغدغه هات دور بشیگاهی وقتا، لازمه یه ...
خدایا مرا در آغوش بگیر گمان نکنی برای غم هایم می گویمگمان نکنی برای دردهای زیادم می گویمگمان نکنی برای حاجتم می گویمنه...نه .. نه .... دلم هوای تو را کردهیا الله به من مهربانی کن، بیشتر بیشتر مهربانی کنمن اکنون فقط تو را می خواهم ..خودت خواستن را یادم دادی . .. حال من تو را میخواهممیخواهم دستان تو را بگیرم و در دشت بدوم و بلند فریاد بزنم و اگر کسی به دویدنم خندید تو بگویی : غمت نباشدآری که تو باشی کافیستفقط تو میدانی فقط تو می...
سی سالگی دقیقا آبیست !شبیه همان صبح های دل انگیزی که پنجره را باز میکنی و بلند میگویی : امروز چقدر آسمان آبیست ! سی سالگی دقیقا همان پنجره ایست که صبح ها باز میکنی و از دیدن پرواز پرندگان لذت میبری ! به دنبال زیبایی میگردی , و دلت با دیدن سبز بودن یک درخت هم باز میشود سی سالگی همان کلیدییست که برای باز گشایی از قفس خودت به تو رسیده است یا آنقدر به همراه قفس خود رشد کرده ای که کلید اندازه قفلش شده است ! اکنون زمان باز کردن بالهایم شده ...
بانو ! ملکه سرزمین خودت باش !به دور از تمام باید ها و نباید ها و قانونهایی که تو را در یک چهارچوب مضحک اسیر می کند ,خودت را باور کن و باور داشته باش تو ..... آری تو با همین دستهای ظریف و لاک زده ات , و با همین موهای پریشانت می توانی لذت موفقیت را بچشی ! خود را با تمام داشته هایت بپذیر , با همین ظرافت تن , لطافت پوست , اشک ها و عشوه هایت اجازه نده دست هیچ مردی , یا دست هیچ قانونی سد راهت بشود قوی و پر قدرت ادامه بده و خود را چون ملکه ...
من نمیخواهم بزرگ شومدنیای بزرگ ترها، وحشتناک است!دلم میخواهد فروردین که میشود، با دیدن جوانه های سبز درختان، ذوق کنماردیبهشت که میشود هرگلی را میبینم خم شوم و بویش کنمدنبال قاصدکها بدوم!در گوششان آرزو کنم و آن را فوت کنمتابستان که میشود، با آب پاش روی همه پیس بزنم و فرار کنماز همه میوه ها بردارم و از تک تکشان گاز بزنم تا کسی تصاحبشان نکند! دلم میخواهد زیر برگهای پاییزی بروم و یهو بپرم و برگها مثل باران دوباره بر سرم بریزد. زمستا...
زندگی را ساده تر از تمام داستانهای نوشته شده و نشده میبینم. غمی که میگذرد، گریه هاییکه زود خشک میشوندساده ببین!سخت نگیر!!عمری را با لبخند بگذران، نفس بکش، زندگی کن، باران را بفهم، پرواز را تجربه کنوپرواز چیزی جز سبک کردن ذهن نیستآری در حال پروازم!چرا آمده ام را نمیدانماماخوبیها به من قدرت اوج گرفتن میدهدباید حواسم به قله های مرتفع باشدگاهی مسیرم را تغییر دهمگاهی طوفان و باران را تحمل کنمبروم ، ا...
با نام خالق مهربان میدونی تهِ دل کجاس؟تهِ تهِ تهِ تهش...همونجا که می رسی به خودت، خودِ واقعیت..بعضیا دلی هستن، اونا به قعر دلشون رسیدن، اونا عمیق میبینن، عمیق میشنون.هر چه قدر عمیق تر، دلی تر آدمهای دلی قفل دلت را باز میکنن، ساحره نیستن ... اما.. قلبشون قویِ آدمهای دلی، محبتشون ته نمیگیره ، احساس... گاه و بیگاه دلشون رو میلرزونه و دیگ محبتشون رو هم میزنه !به خودت که بیای میبینی ناخداگاه داری به یه غریبه لبخن...