شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
دردهای زندگی چقدر زیادند. آدم نمی داند به کدام شان برسد!...فاطیماه نویسنده وشاعر...
آنچه جرئت میخواهددوام آوردن است !فاطیماه نویسنده وشاعر...
خدایا ...بارالهی....درسرتاسر این محشر زنده ماندنکه نامش زندگی وتفسیرش (مردگیست)جنگجویانی کارآزموده شدیمسخت جنگیدیم وسخت تر سنجیده شدیمچرا که همیشه بالاتر ،جواب ماستدر این ثانیه ها دلم شاد استچرا که مهربانی عمل منوبالاترینش ، رحمت ، پاسخ توستالهی شکر...
هر چی که بیشتر میگذره ؛ ترجیح میدم بیشتر سکوت کنم!لزومی نداره حرفی بزنم ؛لزومی نداره حرفایی رو حتی بشنوم ترجیج میدم تو خلوت و تنهاییم به سکوتمادامه بدم تا با آدمایی هم کلام بشم که هیچ وقت تو شرایط سخت من نبودن تا درکم کننتوقعی ندارم ولیترجیح میدم که گاهی دوری کنم چون دیگه یه چیزایی رو متوجه شدم که توصیفکردنی نیست ، درک کردنیه ..شاید الان که داری این متنو میخونی فکر کنی اینا از خستگی ، نا امیدی و یا هر چیز دیگه ای باشه و...
حکایت این روزهایمان، حکایت کودکی است که برای اولین بار می خواهد قهوه را تلخ بنوشد. اما هربار که فنجان را نزدیک لبانش میکند، مردد تر می شود که طعم واقعی قهوه را بچشد یا دوباره شکر در آن بریزد که متوجه طعم تلخش نشود و باز هم خودش را گول بزند که طعم قهوه شیرین است و هیچ تلخی در کار نیست!...
چگونه میرسد آن به خدا ای،او که زِ خویش تن ندارد اطلاعی،چطور نوشیدن تواند جام رستگاری،به راستی آن که ندارد زِ جهان اَش آگاهی.احمد زیوری...
تا قلم بر کاغذی رانده مَشد،جوهر اَش جمله ی خاننده مَشد،چو نِی به تلاشی زِ جان درگیر شود،جمله اَش نور جهان گیر شود.احمد زیوری...
خاموش باش، چو تاریکی شب، که جهانی در عمق آن خواهی یافت، نه به روشنایی صبح گاهی، که زِ دایره گیتی نباشد آگاه.احمد زیوری...
زندگی چو جوی آبی است، که زِ آن می گذری، یا به او می لایی، یا زِ او سر آری، چو به او دل بستی، پس به گِل بنشستی، ورنه گر بگذشتی، به دریا سر آری. • احمد زیوری •...
خاموش باش، چو تاریکی شب، که جهانی در عمق آن خواهی یافت، نه به روشنایی صبح گاهی، که زِ دایره گیتی نباشد آگاه. • احمد زیوری •...
زندگی را ساده تر از تمام داستانهای نوشته شده و نشده میبینم. غمی که میگذرد، گریه هاییکه زود خشک میشوندساده ببین!سخت نگیر!!عمری را با لبخند بگذران، نفس بکش، زندگی کن، باران را بفهم، پرواز را تجربه کنوپرواز چیزی جز سبک کردن ذهن نیستآری در حال پروازم!چرا آمده ام را نمیدانماماخوبیها به من قدرت اوج گرفتن میدهدباید حواسم به قله های مرتفع باشدگاهی مسیرم را تغییر دهمگاهی طوفان و باران را تحمل کنمبروم ، ا...
خلأ روحی، علت عمدهی آن است که آدمیان به دنبال معاشرت، سرگرمی و انواع تجملاتی میروند که بسیاری از مردم را به اسراف و سرانجام به فقر میکشاند. کسی که از نظر ذهنی پُرمایه است، به دنبال زندگی آرام، باقناعت و در حد امکان بدون درگیری است. از این رو، پس از اندک آشنایی با کسانی که به اصطلاح همنوع او هستند، به انزوا کشیده میشود و اگر شعوری در حدّ کمال داشته باشد، تنهایی را برمی گزیند. زیرا آدمی هرچه در درونِ خود بیشتر مایه داشته باشد، از بیرون کمتر طلب ...