متن دل نوشته های یه قلب خسته
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دل نوشته های یه قلب خسته
قلم از سردرگمی در دستم آشفته است
نیم خط ها روی کاغذ پژمرده است
قلم چشم به راه رقص است و من
با خیالت در سرم گپ میزنم
l0tfii
کاش میدیدی چیست آن حسی ک از قلبم به تو جاریست
کاش فریاد بی صدای درونم را میشنیدی
کاش شتاب نفس های پشت سرهمم را لمس میکردی
کاش برای یک لحظه تمام کسی که پژمرده شده را حس میکردی...
این روزا خودمو از دسترس هرچی که بهت ربط داره دورکردم
سمتشون نمیرم تا چشام دنبال اثری از تو نباشه
بی خبر از اینکه من اینجام..
دارم برات مینویسم
دارم حسای درونم و تو واژه ها میدم بیرون
دارم هرلحظه تو ذهنم مرورت میکنم
تصویر چشات از جلوم کنار نمیره.....
یعنی به همین راحتی از من گذشتی؟
یعنی دل تو بی گمان یاد منِ خسته نیوفتاد؟
یاد قلبی که شب و روز پی دیدن تو بود...
یاد چشمی که از دیدن تو مرد
یکبار به حال منِ عاشق فکرنکردی؟
تو دلت تنگ نشد حتی به اجبار؟
من که باور نمیکنم...
درد را در کل تنم حس میکنم
خسته و بی روح و تنها، کنجی کز میکنم
قهقه میزنم و خرم میشوم
درخود اما دائما از اوجی پرت میشوم
به گمانم ذهن را از یاد تو دور میکنم
منتها در دل مکرر رخت یاد میکنم
l0tfii
خزان بی وفای پاییز...
قدری مشغول چیدن برگ هایت بودی
نفهمیدی و گل مرا بین برگ هایت چیدی
آتش بر دلم زدی و
سرمای وجودت را به رخم کشیدی
من که از خزانت چیزی نخواستم...
من گرمای دلم را با گلم خواستم.
l0tfii
گله کثیر دارم از تو
گفتی میمانی دائم تو
دلتنگی شد نصیب تو؟
دل من جان داد ار فراق تو
l0tfii