شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
دو نیم دور از هم تا ابد جدا دو نفر...همیشه زل زده به میز کافه ها دو نفر...قرارشان شده یک دم به صرف آه و نگاهچقدر تاب بیارند تا کجا دو نفر...؟چطور از دل هر کوچه پاک خواهد شدغروب های زمستان، دو ردّ پا ،دو نفر؟دو ابر باران زا زیر چتر هم خیس انددر این هوای گرفته چه بی هوا دو نفر_همیشه از خودشان بین گریه می پرسندچه چیز فاصله انداخت بین ما دو نفر؟!...
ای کاش دو نفر بودم یکی در کنارت راه می رفت لبخند می زد دیگری از دور نگاهمان می کرد از خوشحالی بی صدا جیغ می کشید...
اگر من درختمپس روزی به زمین می افتماز من پایه نسازیدمرا در شومینه نیندازیداز من پلی بسازید بر بستر رودیدری یا چارچوبیجایی که دو نفر به یکدیگر میرسندو عشق می بازند...
اگر دو نفر رو همزمان دوست داشتید ، نفر دوم رو انتخاب کنید ؛ چون اگر نفر اول رو واقعا دوست داشتید ، هیچوقت به نفر دومی فکر نمیکردید !...
جهان منآغوشی ستقد ما دو نفر...!...