من وارث لبخند تو باشم که غمی نیست می خندی و در زندگی ام پیچ و خمی نیست جنگیست میان من و صد طایفه هر روز این منحنی ساده تو ارث کمی نیست
من از آغاز به پایان تو بد بین بودم بودی و هیچ کسی حال مرا درک نکرد همه عمر در این نقطه به پاییز رسید رفتی و حال و هوای تو مرا ترک نکرد
از دورترین فاصله نزدیک تو هستم هم دردی و درمانی و هم روحی و جانی می خواهمت انگار منی، بی تو منی نیست نزدیک ترین فاصله ی دور جهانی
این جدایی درد دارد مثل دوری از وطن حوض بی ماهی تو هستی ماهی بی حوض، من
مگه شیرین تر از اینم میشه یک نفر کل جهانت باشه مثل یک مرد کنارش باشی مثل یک زن نگرانت باشه مگه زیبا تر از اینم میشه اون تماشایی و تو دیوونه قلبتو پر کنه از آرامش وقتی خسته برمیگردی خونه
دوستت دارم و این حرف کمی سنگین است لااقل لطف کن و یک طرفش را تو بگیر
مرگ باید سپید باشد تا روسیاهی زندگی برود مرگ آغاز هر چه آغاز است در مسیری غریب و یک طرفه زنده بودن همیشه معجزه نیست زنده باشی و زندگی نکنی؟ مرگ آغاز هر چه پایان است اشتباهی درست در خلقت آدمی دین و مذهبش به کنار آدمی هر چه هست...