متن زانا کوردستانی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات زانا کوردستانی
آی،،، ابرهای هاج و واج،
که سرگردانِ کوه ها
و صخره هائید؛
آه!
مزارعِ ما،
محاسنشان زرد شده است!
زانا کوردستانی
خسته از کویر
به کدامین باران
پناه باید برد؟!
--وقتی خشکسالی چشمم
قِدمتش؛
به ماقبل کوچ ابرها
--بر می گردد!.
زانا کوردستانی
پای درخت افتاد؛
--سیبِ فاسد!
فرجام همنشینی با نااهلان بود،
--به کِرم دل بستن!
زانا کوردستانی
انتظاری کشنده رسوخ کرده
میان کوچه ها...
...
آه از نهاد مردمش بلند است
تا،،،
قدوم مبارکت
سنگ فرش های شهر را نبوسد!
زانا کوردستانی
پرنده ای مغموم
بر درختِ کنج حیاط
می خواند،،،
--برای پیراهن های آویخته بر طناب!
امیدوارست
قلبی درونشان
در تپش باشد!.
-زانا کوردستانی
مانند تاک پیر حیاط
دلتنگی ،،،
ریشه دوانده است؛
در من!
***
هر چه با داس می بُرم
باز جوانه می زند!
زانا کوردستانی
دوست داشتنت؛
سکوتی ست مبهم!
پنهان در رُزهای سفید
--لابلای انگشتان لطیف ات--
ای پریزاده!
زانا کوردستانی
آنجا که تو باشی؛
در بهشت،
--تخته می شود.
-زانا کوردستانی
ضجّه ای بی امان،
درونم پا به ماه است!
نه تاب حمل اش هست؛
نه توان فراغش
ترسی درونم (گاگله) می رود
--سقط نشود!
زانا کوردستانی
اگرچه از وسعت آغوشت،
سهمی ندارم؛
--خوش باش!
***
در این قحطی عشق،،،
نم نمای اشکی-
نصیب ما هست!
زانا کوردستانی
[برای مقام معلم]
و تو بودی که
نهال فهمیدن را در دلم غرس کردی؛
آن زمان که نفهم ها
در جهان تنومند شده بودند!
-زانا کوردستانی
در من بتی بود
لات،
منات،،
عزی!
من برده ی نادانی ها بودم؛
عشق تو یکتا پرستم کرد...
-زانا کوردستانی
زیر ساطور سلاخ،
یا به چنگال گرگ گرسنه!
چه فرق می کند: [نوازش]؛
مرگبار است؛
برای گوسفند فلک زده!
-زانا کوردستانی
پایت را بِبُر دیگر،
آی رذلِ پست فطرت!
***
زندگی بی تو هم زیباست،
--ای [سیاست]!
زانا کوردستانی
گنجشک ها را صدا بزن!
زبان بسته ها،
زبان بسته اند!
از وقتی تو نمی خندی...
زانا کوردستانی
آغوشت کپری ست،
در گرمای تابستان!
***
آی ی ی
چه مطبوع ست مرداد ماهِ آنجا.
زانا کوردستانی
تو را هر چقدر که دلم بخواهد،
دوست می دارم
خیالت راحت!
آدم که،
جز دوست داشتن،
رسالتی به گردن ندارد.
زانا کوردستانی