می دانم که عشق چنین است: ساده چون زنبق روان به کردار باران بهاری و آشکار شبیه آسمان آبی. ریاض صالح حسین ترجمه ی عذرا جوانمردی
آتشفشان سکوتم! آسمانی کبود که نباریده بند آمده زنبقی که از زیر سنگ روییده نیلوفری که دستش به خشکی نرسیده
می توانست گلزاری باشد برهوت دلم با شاپرکهای سرمست که ندانندبر زنبق طناز بگردند یاسوسن چلچراغ و نسیمی که نداند کلزا را بنوازد یا بابونه را اگراینجا بودی