چل سال رنج و غصه کشیدیم و عاقبت تدبیر ما به دست شراب دو ساله بود
ای عشق! چه در شرح تو جز عشق بگوییم؟ در ساده ترین شکلی و پیچیده ترینی
تا مگر یک نفسم بوی تو آرد دم صبح همه شب منتظر مرغ سحرخوان بودم
آن صید غریبم ،که کنندم اگر آزاد جایی نبرم راه، مگر خانه ی صیاد
امروز جداییم ز هم ، مثل دو ابرو پیوستگی دوره ی قاجار گذشته ست
زندگی یعنی ببوسی دست مادر را فقط... گرچه لبهای تو هم بدجور...اصلا بگذریم!!!!
صد بار گفتمش وسط حرف من نخند یکبار خنده کرد و... بیا عاشقش شدم
حرفِ من را نه ولى حرف خدا را گوش کن کاش مى ماندى، سفر از مبطلات روزه است!
سرخی سیب لبت داد بهشتم بر باد سالیانیست که مثل پدرم در به دَرَم
عکسی که از موی ات درون آب می افتد دریاچه ای را هم پریشان می کند گاهی !
من نه آنم که به تیغ از تو بگردانم روی امتحان کن به دو صد زخم مرا بسم الله...!
تو در دل منی و سهم غیر!؛ قصه ی ما شبیه عاقبتِ کوزه و شراب شده ست
اوراقِ کهنه کِی به میِ کهنه می رسند ذوقی که در پیاله بود در رساله نیست
زیر سر دارم همه شب زلف پر پیچ تو را فرق دارد لیله القدر دل هر عاشقی...
نیست از مستی، زنم گر شیشه ی خالی به سنگ جلوه گاه یار را بی یار دیدن مشکل است!!
گفتمش جانا نرو نشنید رفت ....
ناز مریمرا تو خواندی عاقبت عاشق شدم، قل هوالله و احد گو تا که اسلام آورم
هزار نوبت اگر خاطرم بشورانی از این طرف که منم همچنان صفایی هست
از من مخواه تا غزلی دست و پا کنم احساس من درون غزل جا نمی شود
گفته بودند :بترسی به سرت می آید! لطفا از من ،تو کمی ترس به دل راه بده..
من بی تو پریشان و تو انگار نه انگار...
رویم نمی شود که بگویم،بمان، نرو نازت همیشه موقع رفتن کشیدنیست...
حسن تو منتهی شده و صبر من تمام تنگ است وقتِ ما و تو جای بهانه نیست!