یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
شب و بیداری شانه مردانه عشق دیروزی تو هم می خواهیمن و بد مستی سخت و دل سنگی شعری از دلتنگی تو میخوانیلیلی بیگانه من آن مجنونم تو ای دیوانه چیزی می فهمیاز شب و سیاهی در بیابان ها، شمع و پروانه چیزی می فهمی...
شب و بیداری شانه مردانه عشق دیروزم تو نمی خواهیمن و جام می مست و دیوانه ولی شعرم را تو نمی خوانیشدی بیگانه تو چه می فهمی غم و اسرار از دل دیوانهتو نمی فهمی شمع چرا میسوزد و میمیرد پای پروانه...
ماه را بسوزانید...خاکبندان پروانهنور چه می خواهد؟꧁ּٹٰاهڔہ ּ؏بٰا๛ نۨ ۛر ּاد꧂...