دنیا و حال خوب و خوشش عاید شما مارا برای شعر و غزل آفریده اند...!
سود بازار محبت همه آه سرد است...
یادش بخیر گرچه دلم نیست شاد از او...
تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس...
منم که جور و جفا دیدم و وفا کردم
در انتظارِ تو چشمم سپید گشت و غمی نیست اگر قبولِ تو اُفتَد فدای چشمِ سیاهت
ماه عبادست و من، با لب روزه دار از این قول و غزل نوشتنم، بیم گناه کردنست
من بی تو دست از این سر و سامان کشیده ام ...
دوستت دارم هایِ تُو مرا هوایی کرد حالا دیگر رویِ ابرها هم میشود زندگی کرد! هرچه بادا باد... ️️️
شده ای قاتل ِدل حیف ندانی که ندانی ...
پدر عشق بسوزد که درآمد پدرم..
دارم هوای صحبت یاران رفته را یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم
صفائی بود دیشب با خیالت خلوت مارا ولی من باز پنهانی تو راهم آرزو کردم
مائیم و تو ای جان ڪه جِگر گوشه مایی ...️
عاشقی دل می دهد؛ معشوقه ای دل می برد.... بُرد در بُرد استو من مشغول حسرت بُردنم...
بی تو این دیده کجا میل به دیدن دارد، قصهیِ عشق مگر بی تو شنیدن دارد؟
بی تو نفس کشیدنم عمر تباه کردن است...
یک نظر دیدم و تاوان دو عالم دادم..
تا صدایت گوشهایم را نوازش میکند تار و سنتور و نی و آواز میخواهم چکار ؟!
مونسی نیست مرا بعد سفر کردن تو همدم دردم و این درد کشیدن دارد !
افتاده جهانی همه مدهوشِ تو لیکن افتادهتر از من نه و مدهوشتر از من
تو اصن همونی هستی که شهریار میگه: بدون وجودش شهر ارزش دیدن هم ندارد
از من گذشت و من هم از او بگذرم ولی با چون منی بغیر محبت روا نبود
یک روز می آیی تو هم مثل ثریا در پیری یک شهریار قد خمیده