پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
من تا انتهای این راه عاشقانه با توام،کافیست دستت را در دستانی که هیچ وقت رهایت نمیکندقفل کنی، جانا آخر مگر میشود دستان ظریف تو را رها کنم؟بیا در آغوش من، میخواهم تمام راه را مست عطر موهایقرمزت شوم.هر دو مسافریم در این راه، ما مسافر عشق هستیم، عشقی کهحتی سال های بعد با دیدنچین های دستانت،موهای سفیدتاز بین نمیرود، آخر حتی پس از سالها تو همان دلبر طناز من،همان دخترکی که با دامن صورتی اش مرا شیفته خود کردباقی میمانی، همان عشق هم...